مسلمانی کردن برای -به اصطلاحی- درونگرا راحتتر است یا برونگرا؟
داشتیم کتاب کمال الدین و تمام النعمة شیخ صدوق را مباحثهطور میخواندیم که با روایتی از امام حسین علیه السلام مواجه شدیم.
قبلا هم در «آزادی ملموس»، «دنیا؛ کارگاه سازندگی» و «ورزش؛ آری یا خیر؟»، از هدف انسان یادی شد. هدف انسان با توجه به استعدادی که در پیگیری خوبیها دارد، بالاتر از هفتاد سال زندگی دنیا است.
شاید شما هم از برخورد پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله با راهبی مسیحی در مسیر شام در سنین کودکی ایشان شنیده باشید؛ از اینکه ایشان در این مسیر، معارف والای رسالت را از یک مسیحی آموختند و سر جهانی را تا روز قیامت کلاه گذاشتند؛ شما را به خدا بگویید که ایشان نابغه دوران بود، خاتم کاهنین و ساحر به زانو در آورنده ساحران و شاعر بیرقیب عالَم بود ولی نبی نه، اسم نبوت را نیاورید که مور مورمان میشود... گفتم حالا که این کفار وقیح هم این ماجرا را گویی خوب قبول دارند، برای تازه شدن دردشان، کوری چشمان کور و تکهتکه شدن قلبهای مردهشان، روایتیاش را از کتاب شریف کمال الدین و تمام النعمة شیخ صدوق بیاورم. این روایت نه تنها در این کتاب شیعی که در بین کتب تواریخی مثل سیره ابن هشام و اعلام الوری و تاریخ طبری هم آمده است.
چند روایت بخوانیم، در مذمت بی تقوایی و در ستایش تقواداری:
از خدا شرح صدر بخواهیم. غمهایمان را با جملات انگیزشی کوچک نکنیم. دنیا را گل و بلبل نشان ندهیم.
و عنه عن مسعدة بن صدقة قال: حدثني جعفر بن محمد عن آبائه عليهم السلام أن النبي صلى الله عليه و آله قال دخلت الجنة فرأيت أكثر أهلها البله - يعني بالبله المتغافل عن الشر العاقل في الخير - و الذين يصومون ثلاثة أيام في كل شهر.
علي علیهالسلام: من هوان الدنيا على الله أنه لا يعصى إلا فيها و لا ينال ما عنده إلا بتركها.
امیرالمؤمنین علیهالسلام: از پستی دنیا بر [نظر] خداست اینکه او نافرمانی نشود مگر در آن و رسیدن به آنچه نزد او است جز با ترک آن نباشد.
حسين علیهالسلام: من هوان الدنيا على الله أن رأس يحيى بن زكريا علیهالسلام أهدي إلى بغيّ من بغايا بني إسرائيل.
امام حسین علیهالسلام: از پستی دنیا بر [نظر] خداست اینکه سر یحیی بن زکریا علیهالسلام به زن بدکاری از زنان بدکار بنی اسرائیل اهدا شد.
سه فراز از خطبه ۱۱۴ نهج البلاغه:
۱- قد تكفّل لكم بالرزق و أمرتم بالعمل فلا يكوننّ المضمون لكم طلبه أولى بكم من المفروض عليكم عمله
به تحقیق رزق برای شما تضمین شده است و امر به عمل شدهاید پس قطعا نباید طلب کردن ضمانتشده، برایتان مهمتر باشد از آنچه عملش بر شما واجب است.
۲- ما فات اليوم من الرزق رجي غدا زيادته و ما فات أمس من العمر لم يرج اليوم رجعته
آنچه امروز از رزق فوت شد، فردا امید زیادتش باشد و آنچه دیروز از عمر فوت شد، امروز امید بازگشتش نباشد.
۳- فاتقوا الله حقّ تقاته و لا تموتنّ إلّا و أنتم مسلمون
پس [حضرت آیه ۱۰۲ آل عمران را میخوانند:] آنگونه که حق تقوای خدا است تقوایش داشته باشید و نَمیرید مگر در حالی که مسلمان باشید.
ذکری از چند روایت در زمینه تربیت
این روایت طولانیه. در طی چهار بخش ذکر میشه:
۰- متن عربی حدیث
۱- خلاصه حدیث
۲- قسمت ایمان
۳- قسمت کفر
۴- قسمت نفاق
فلا تكونوا أنصاب الفتن و أعلام البدع و الزموا ما عقد عليه حبل الجماعه و بنيت عليه أركان الطاعه و اقدموا على الله مظلومين و لا تقدموا عليه ظالمين و اتقوا مدارج الشيطان و مهابط العدوان و لا تدخلوا بطونكم لعق الحرام فإنكم بعين من حرم عليكم المعصيه و سهل لكم سبل الطاعه.
فرصت به جا آوردن شکر خیلی زودتر از آنچه فکرش را کنی تمام میشود. بشتاب
کتاب «جمعها و حاصل جمعها» از استاد صفایی حائری کتاب خوبی است؛ روش تفکر و دقتهای ایشان، تأملات شیرینی را به ارمغان میآورد. در جایی از این کتاب ایشان وقتی از نیازهای انسان میگوید، نیاز و علاقه ذاتی انسان به تأیید و تعریف شدن را مطرح میکنند. البته تعریف شدن نه از طرف هر کسی. مثلا کسی دوست ندارد یک دیوانه او را تحسین کند، برایش افت شأن دارد.
این متن رو برای آرامش فکری کسانی که بخاطر چند صباحی زندگی آسودهتر دنیا، تکالیف خود در عرصهای که خدا به دست آنان سپرده بود را رها میکنند و به ایران یا از ایران به ترکیه یا از ترکیه به اروپا و... مهاجرت میکنند ننوشتم. ما را چه به این حرفها. آزادند هر چه میخواهند بدوند. این نوشته در ستایش مهاجرت بندگان صالح خدا است.
توجه شما رو به آیه ۳۹ سوره نجم و ۱۴ آل عمران و دوفراز از خطبه های ۱۱۳ و ۱۱۱ و فرازی از حکمت ۲۸۹ نهج البلاغه جلب میکنم[که قراره یه کم ازشون حرف بزنم]:
ﺧﻮاﺳﺘﻢ ﯾﮏ ﺳﺮی ﻧﮑﺎﺗﯽ رو ﮐﻪ برگرفته از ﮐﺘﺎب اﻧﺴﺎن ۲۵۰ﺳﺎﻟﻪ ﺣﻠﻘﻪ ﺳﻮم ﻫﺴﺖ، ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ اﺷﺘﺮاک ﺑﺬارم، ان ﺷﺎء اﻟﻠﻪ ﮐﻪ ﻣﻔﯿﺪ ﺑﺎﺷﻪ ﺑﺮاﺗﻮن و همچنین اﻟﺘﻤﺎس دﻋﺎ.
إِنَّ الزَّاهِدِينَ فِي الدُّنْيَا تَبْكِي قُلُوبُهُمْ وَ إِنْ ضَحِكُوا
زاهدان در دنيا دلشان مىگريد گرچه به ظاهر بخندند؛
وَ يَشْتَدُّ حُزْنُهُمْ وَ إِنْ فَرِحُوا
و اندوهشان شديد است گرچه شاد باشند؛
وَ يَكْثُرُ مَقْتُهُم أَنْفُسَهُمْ وَ إِنِ اغْتَبَطُوا بِمَا رُزِقُوا
و [بجهت کوتاهی در بندگی] خشمشان بر خود زياد است گرچه در ميان مردم به خاطر آنچه از آن بهرهمندند مورد غبطه باشند.
از خطبه ۱۱۳ نهج البلاغه
یه داستان قرآنی هست، از مردمی که جزو امّت برتر تاریخ نبودن، جزو امت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) نبودن ولی وقتی ماجراشون رو خوندم پیش خودم گفتم واقعا امت پیامبر(ص) هم بعد از مرگ ایشون چنین دینداریِ افسانهای کردن؟ یا نه؟
داستان رو با نفرین خداوند بر اصحاب اخدود آغاز میکنیم: «قُتِلَ أصحابُ الأخدود» (بروج، ۴) نفرین و مرگ بر اصحاب اخدود
اینها کسایی بودن که مؤمنین رو در یک گودال آتشین میسوزاندن.
از اساتید، نشانه های منافق رو از قرآن جمع کرده بودن. منم نوت گوشی رو باز کردم همونجوری تیکه تیکه که میگفت نوشتم.
نقلش خالی از لطف نیست.
آدرس روایت: الكافي > كتاب العقل و الجهل/ راوی: هشام بن حکم/ معصوم: امام موسی کاظم علیهالسلام
کلیت محتوا: راهنمای به کارگیری عقل
تعداد مرتبهای که امام معصوم راوی رو با محبت و به اسم خطاب قرار دادن: ۳۲
فایل متن عربی: لینک دانلود