من این نوشته را مینویسم در حالی که توانی بر تغییر شرایط جامعه ندارم. مینویسم، در همین خلوتگاهی که خوانندگانش را عاقلترین افرادی میدانم که با آنها آشنایی اجمالی و بعضا تفصیلی دارم و امیدوارم هرکسی که میخواند هم با بدبینی به متن نگاه نکند، چیزی در جیب من نمیرود که بخواهم چنین چیزی بنویسم. تا جایی که توانستم به سنت سانسور عمل کردم ولی باز هم به نظر خطرناک است، به هر حال موضعگیری مورد علاقه جامعه نیست. من هم تا جایی که بتوانم متن را طولانی و ملالآور خواهم کرد تا مباد کوتهفکری به خواندن این مطلب و استهزاء آن طمع کند. شاید این مطلب در دلها دردناک بیاید و فتنهانگیزی کند لذا اخطار میدهم که خواندن این مطلب توصیه نمیشود و همه البته آزادند!
احکام دین ما مثل قوانین کشورها نیست که کاملا آشکار بیان میشوند. دین ما پویا است، بر زبان امامی زنده، احکامی زنده جاری میشود، تقیه دارد، جهاد دارد، انتظار دارد، این را مد نظر دارد که اکثرهم لا یعقلون، که مردم خیلی از امور را تا وقتی دیر نشود نمیفهمند، لازم است که زیرپوستی و دور از چشمها و گوشها کارها را به خواص سپرد و به موقعش اطلاعرسانی کرد.
اگر حاکم جمهوری اسلامی از همان روز که تصمیم به ساخت موشکهای خاص گرفت، به اطلاع مردم میرساند، کسی تحمل نمیکرد ولی وقتش که رسید، توازن بین مخالفین و موافقین که برقرار شد، اطلاع داد و باقی ماجرا را مردم بین خودشان حل کردند.
دیدم توییت زده بود که «از قرآن و نهجالبلاغه بمب اتم در نمیآید» دیگری هم تعریض زده بود که «اگر جنابشان روزی تغییر دیدگاه بدهد همین شماها از قرآن و نهجالبلاغه قویترین ادله را برایش در میآورید».
کلام اول، حقی دارد، چون فعلا فتوای آشکار آن کسی که دین را مجتهدانه گرفته است و نه از توییتر و اینستاگرام و افواه مردم، این است که «نه خیر آقا، بمب اتم حرام است» و تبلیغ مبلغین نیز باید در راستای همین امر امام جامعه باشد.
کلام دوم هم اگر کنایه بودنش را کنار بگذاریم، حقی دارد، چون رفتار مقلدین و تبیین مبلغین باید در راستای همان فتاوای آشکار ولی جامعه باشد نه در جهت تضعیفش.
اما فعلا حکم جواز ساخت بمب اتم بلکه وجوب ساخت آن، بیان نشده است. به هر دلیلی؛ مثل اینکه فعلا جامعه بین الملل نفهمد، بهتر است، کمتر گیرمان میشوند، کمتر علیه ما متحد میشوند و تا وقتی که فهمیدن آنها برای ما راجح نشده، اعلام نمیکنیم. سری که درد نمیکند، دستمال نمیبندیم. ائمه کفر خودشان که به هر حال میدانند ما آیه «ترهبون به عدو الله و عدوکم» داریم. چرا باید این را تصریح کنیم و دستاویزی بدهیم تا کل عالم را بر ما جمع کنند؟
این نوشته برای خیلی از مخاطبین شاید مهم نباشد اما شبههاش در جامعه در حال گسترش است که آقاجان این احکام شرعی که شما به گردن ملت انداختهاید منسوخ است، برای زمان پیامبر صلیاللهعلیهوآله بود، حالا دلیلی نداریم که باقی باشد و این دست حرفها. بحث اصول فقهی را میآورند کف جامعه با هیاهو طوری نشان میدهند که گویا آخوندها خوششان میآید اینهمه تکلیف به گردن خود انداخته باشند و بیدلیل حرفی زدهاند. حقیقتا مازوخیسمیها همه را به کیش خود پندارند.
غربیها به ما میگویند «چرا انقدر تکلیفمحورید و بار روی دوش مردم مینهید؟ بیایید و مثل ما حقمحور باشید و به نفع مردم فکر کنید!» اما ما میگوییم «حق چه زمانی میآید؟ چه زمانی متصوَّر است؟ تکلیف چطور؟ زمانی که دو طرف باشند. چون اگر یک نفر به تنهایی وجود داشته باشد، نه حقی دارد و نه تکلیفی، خودش است و خودش. اما وقتی پای دیگری به میان میآید، حق و تکلیف مطرح میشود و اینجاست ما به انسان میگوییم که آدم باش و تکلیفت را نسبت به حقوقی که بر عهدهات آمد رعایت کن اما آنها میگویند که حیوان باش و بگرد ببین کجا حقی از تو ضایع شد، برو حقت را بگیر. تکلیف را رها کن که مبادا باری بر دوشت باشد.»