جعل ابدی احکام اسلام
این نوشته برای خیلی از مخاطبین شاید مهم نباشد اما شبههاش در جامعه در حال گسترش است که آقاجان این احکام شرعی که شما به گردن ملت انداختهاید منسوخ است، برای زمان پیامبر صلیاللهعلیهوآله بود، حالا دلیلی نداریم که باقی باشد و این دست حرفها. بحث اصول فقهی را میآورند کف جامعه با هیاهو طوری نشان میدهند که گویا آخوندها خوششان میآید اینهمه تکلیف به گردن خود انداخته باشند و بیدلیل حرفی زدهاند. حقیقتا مازوخیسمیها همه را به کیش خود پندارند.
در این بحث اول باید فرق قضایای حقیقیه و خارجیه را بیان کرد و بعد اثبات کرد که احکام دین به نحو قضایای حقیقیه است و در آخر هم فرق احکام ثابت و احکام متغیر را گوشزد کرد و تمام.
نحوه جعل احکام
قضیه، «به لحاظ نحوه وجود موضوع»، به سه قسمِ «حقیقیه»، «خارجیه» و «ذهنیه» تقسیم میشود.
موضوع قضایای ذهنیه، فقط در ذهن است. مثل شریک الباری که در کلام و فلسفه امتناع وجودش را ثابت میکنند.
موضوع قضایای خارجیه، باید هنگام صدور قضیه موجود باشد تا بتواند صادق باشد. مثل اینکه وقتی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به مسلمانان دستور جهاد با یهود خیبر میدادند، مکلفین در آن حین حضور داشتند.
اما در قضایای حقیقیه، جعل به این صورت است که موضوع را مفروض الوجود میگیریم و حکم را بر آن بار میکنیم. مثلا خدای تبارک و تعالی میفرماید: «لله علی الناس حجّ البیت من استطاع إلیه سبیلا» که هرکس مستطیع است، حج خانه خدا بر او واجب است. در اینجا حکم به این نحو صادر شده است که هرشخص مستطیعی، حاضر یا غایب، موجود در زمان حاضر یا در زمان آینده، بدون هیچ قیدی این حکم بر عهده او است.
برخی اقسام دیگر را هم بر این تقسیم افزودهاند که محل کلام نیست.
ادعا این است که احکام خدا در اسلام و در شرایع سابقه به نحو «قضایای حقیقیه» جعل شده است نه خارجیه. ثمره بحث در این است که اگر به نحو قضایای حقیقیه نباشد، ثبوت احکام بر عهده ماهایی که زمان صدور احکام نزد رسول خدا صلیاللهعلیهوآله حاضر نبودیم، بیدلیل است و حداکثر از استصحاب برای بقای آن استفاده میشود و این استصحاب هم که بنابر دیدگاه بسیاری از علما «حکمی ظاهری برای رفع تحیر در مقام عمل» است؛ کشفی از واقع برایمان ندارد ولی اگر جعل احکام به نحو قضایای حقیقیه باشد، دین و احکامش برای ما یکسری حقایق است. اگر دیدگاه علمای دیگر را هم در استصحاب قبول کنیم، باز صرفا ظن به بقای احکام پیدا میشود نه بیشتر.
در اثبات اینکه احکام به نحو قضایای حقیقیه جعل شدهاند میتوان از قرآن و روایات و عقل و اجماع، هرچهار دلیلی که نزد شیعه برای استخراج دین اعتبار دارد، استفاده کرد که اجماع زیادی واضح است، حتی بین متشرعه غیر مجتهدین همه میدانند که احکام اسلام ابدی است پس ورود به آن نمیکنیم.
دلیل عقلی
مسیر اثبات از راه عقلی:
۱- انسان، گرایشها، نیازها و اهدافی دارد که تحقق آنها دنیایی فراتر از هفتاد سالِ دنیا میطلبد. او میل به بینهایت دارد؛ بینهایت لذت، بینهایت قدرت، بینهایت علم، بینهایت کمال و رشد. اما دنیا نمیتواند این را برایش برآورده کند. تا به حال دیدهاید که گرایش به «عدم مطلق» تعلق بگیرد؟! تا به حال آهنی را دیدهاید که بدون نزدیک شدن آهنربا گرایشی او را به حرکت درآورد؟ نه خیر، چون عدم هیچ اثری روی وجودها نمیگذارد؛ اگر بینهایتی دستیافتنی وجود نداشت و به انسان نزدیک نبود، او هم به چنین چیزی گرایش نمییافت. در علم کلام برای معاد ادله دیگری هم هست؛ همین تذکر برای این مجال کافی است.
۲- اما این انسان با گرایشات فرادنیایی خود، راه رسیدن را نمیداند، چون نه به همه ابنای بشر وحی میشود و نه کسی از تمام قواعد و ضوابط خلقت خدا آگاه است که بتواند موقعیتیابی و مقصدیابی و راه چگونه رسیدن را به دیگران بیاموزد. بنابراین عدل خدا و حکمت او این اقتضا را دارد که برای بشر برنامه رسیدن بدهد. این برنامه از طریق انبیا به او میرسد.
۳- در طول تاریخ بعثت انبیا چیزی که واضح است، این است که انبیا احکام الهی را به تکتک افراد امت نمیرساندند، بلکه آن را یکبار یا چندبار به مناسباتی بیان میکردند و دیگر نقل این احکام به دست خود امتها سپرده میشد و فقط نبی صاحب عزم بعدی بود که به نسخ شریعت سابقه خبر میداد و شریعت جدید را ابلاغ میکرد و دوباره روز از نو و روزی از نو.
۴- بنابراین، باید این احکام اقتضای بقا تا ابلاغ بعدی را داشته باشند که احکام مختص حاضرین نمانده باشد و به غایبین و اعصار بعدی برسانند. علاوه بر این، همان نسخ شرایع دال بر این است که احکام تا زمان نسخ باقی بودند. این بقا در صورتی ممکن است که حکم خدا را به نحو قضیه حقیقیه ببینیم وگرنه یک حکم در قضیه خارجیه، مثل حکم نبی اکرم به وجوب جهاد در بدر که یک قضیه خارجیه برای همان مسلمانان بود، فقط میتواند برای همان حضار حجت باشد و راهنمای ابدیت آنها باشد و نسلهای بعدی و غایبین از جلسات باید تک به تک یا در جلسات دیگری توجیه میشدند. چه وضعیتی میشد!
۵- از آنجا که اسلام، ناسخ شرایع سابقه و آخرین وحی از سوی خدا است، باید این احکام تا روز قیامت ادامه داشته باشند؛ چون قضایای حقیقیه اقتضای این را دارند که بی هیچ قیدی ادامه پیدا کنند.
دلیل نقلی
۱- قرآن
آیه «الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دینا»: امروز دینتان را برایتان کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را برایتان بهعنوان دین پسندیدم.
این آیه به تنهایی میتواند مباحث بسیاری به شیعه کمک کند، از جمله در اثبات امامت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام و در اثبات ابدی بودن اسلام و احکام و راهبردهایش. آیه به آیه اکمال دین معروف است. با دلیل عقل ثابت شد که احکام به نحو قضایا حقیقیه جعل میشود و این خارجیه بودن حکم است که قرینههای خاص دارد و این آیه که میفرماید «رضیت لکم الاسلام دینا»، با توجه به آن دلیل عقلی، در حال بیان رضایت خدا برای حضار -فقط- نیست، خصوصیتی در خطاب خاص نیست، بلکه در حال بیان حکم کلی رضایت خدا از اسلام به عنوان دین است برای هر فردی؛ پس هرکسی دین اسلام به او رسید، میداند که دین کامل خدا و مورد رضای او همین اسلام است.
آیه بعدی که خود نماینده گروهی از آیات است: «قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَاللّهُ شَهِيدٌ عَلَى مَا تَعْمَلُونَ»: بگو ای اهل کتاب، چرا آیات الله را میپوشانید در حالی که الله شاهد بر آنچه میکنید است؟
نبی اکرم مأمور از جانب خدا شدند تا درمورد کفر و حقپوشی اهل کتاب اعتراض کنند. اینطور آیات نشانگر همگانی بودن دعوت است.
مورد بعدی دعوتهایی است که با «یا ایها الناس» و این دست از تعابیر، تمام بشریت را دعوت به ایمان آوردن میکند و آنان را انذار از بیایمانی و شرک و به راه نشدن میکند و نیز آیاتی که خدا را «رب العالمین» میشمارد؛ صاحب اختیار و پروردگاری که تمام عالمیان را میپروراند.
آیه بعدی «لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید»: كه باطل از پيش و پس به آن راه ندارد، فروفرستادهاى است از سوى حكيمى ستوده.
این آیه به روشنی بیان میکند که این آیات نازلشده از جانب حکیمی حمید است و قراری بر باطل شدنش در زمانی زود یا دیر نیز نیست؛ هرگز باطل نخواهد شد؛ چراکه نازلکننده آن خدایی حکیم است و راهی که برای هدایت ابنای بشر گشوده بود را نمیبندد. او حکیم و ستوده علی الاطلاق است.
مورد بعدی سه آیهای است که متذکر نکتهای شدهاند: «ليظهره علی الدین کلّهۦ»: تا آن را بر همه دينها غالب كند.
این دسته از آیات متذکر اینند که ارسال رسول الله صلیاللهعلیهوآله به هدف غلبه دین اسلام بر تمامی ادیان بوده است. روشن است.
این آیاتی که ذکر شدند، استقرای ناقص بنده است و حتما با تلاوت و انس با قرآن میتوان به شواهد بیشتری رسید.
۲- روایات
روایت معروف «حلال محمد حلال الی یوم القیامة و حرامه حرام الی یوم القیامة»؛ روایت حتی ترجمه هم نمیخواهد! در کتاب مرحوم کلینی، معروف به کافی آمده است. رجال حاضر در سند «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ» است که زراره از امام صادق علیهالسلام... الروایه.
علی بن ابراهیم، امامی جلیل القدر، استاد مرحوم کلینی، در بسیاری از اسناد کلینی ایشان را میبینیم، فقط کافی است مدخل این راوی را در کتب رجالی نگاه کنید تا نور به چشمانتان ببارد!
محمد بن عیسی بن عبید، امامی جلیل القدر، ثقه، کثیر الروایه، حسن التصانیف! از این بهتر داریم؟ گاهی در روایات با رواتی مواجه میشویم که با زحمت میشود روایتشان را قبول کرد، انصافا این روایت بدون هیچ اذیتی در سند دارد ما را به متنی که عقل هم همراه مضمونش است، رهنمون میشود.
یونس، یونس بن عبد الرحمن است، یونس دیگری از حریز نقل نمیکند؛ در جلالت ایشان همین بس که از اصحاب اجماع معروف بحثهای رجالی است و نجاشی هم صحیح المذهب بودن او را شهادت داده است، صحت مذهب که هیچ! چهره برجسته بودنش و عظیم المنزله بودنش و... را.
حریز، حریز بن عبدالله است. کشی از او مدحی آورده است که نشان از امامی بودن ایشان است و نجاشی هم ذمی از او آورده است که او از نهی امام علیهالسلام در جنگ با خوارج سرپیچی کرده بود، اما به هر حال نقلهای او مورد وثوق است. شیخ طوسی او را از ثقات میشمارد و کشی نیز نقل کرده است که یونس بن عبدالله با آن شأنش از او فقه نقل میکرد، آن هم زیاد.
راوی اصلی روایت هم که زراره است و نیازی به هیچ ذکری ندارد. از این شخص بهتر در روایتی که میخوانی چه میخواهی؟!
نمیخواهم بحث سندی را طول بدهم، فقط محض اطلاع کمی از اطلاعات سندی را گفتم. اما متن؛ «حلال محمد صلیاللهعلیهوآله حلال است تا روز قیامت و حرام او [هم] تا روز قیامت حرام است.» واضح است. بحث تمام.
ثابتات و متغیرات
این بحث را هم در حد یک تذکر گوشزد میکنم:
با وجود این بحثها سؤال میشود که پس پویایی فقه شیعه چه میشود؟ مگر نگفتید احکام اسلام پاسخگوی تمام نیازهای بشر تا قیامت است؟
فقه شیعه پویا است، چون در تمام شرایط متناسب مصالح و مفاسدی که از دین ثابت استخراج کرده است میتواند احکام ثانیه، احکام حکومتی و غیرهما را داشته باشد. اما نمیتوان به محض رسیدن به حکمی مثل حجاب که ثابت است، به نحو قضیه حقیقیه هم ثابت است، سؤال کرد که آقا شاید مخصوص زمان نبی صلیاللهعلیهوآله و زنان ایشان و یارانشان بوده است، امروز ما خیلی باتقواییم، اصلا عادت به بیحجابی کردیم، واکسینهایم، امروز چرا حجاب واجب باشد؟ نمیشود حکمی محکم را با احتمالات متزلزل تعطیل کرد.