آدرس روایت: الكافي > كتاب العقل و الجهل/ راوی: هشام بن حکم/ معصوم: امام موسی کاظم علیه‌السلام

کلیت محتوا: راهنمای به کارگیری عقل

تعداد مرتبه‌ای که امام معصوم راوی رو با محبت و به اسم خطاب قرار دادن: ۳۲

فایل متن عربی: لینک دانلود

ترجمه‌ای از یک روایت امام کاظم علیه السلام نوشتم که بعضی جاهاشو هم توضیح دادم.

امام علیه السلام در این روایت ۳۲ بار راوی حدیث رو صدا می‌زنند و بنده هم بر همین اساس روایت رو فراز بندی کردم و ابتدای هر فراز، یک روایت از امیرالمؤمین علیه السلام هم انتخاب کردم و آوردم که سعی کردم مرتبط با اون فراز باشه و به نحوی همدیگه رو تفسیر کنند.

از امتیازات این کتاب این است که تماما روایی است. کلام معصومین علیهم‌السلام است. مهم‌تر اینکه از منابع دست اول است و مهم‌تر اینکه ابن قولویه، مؤلف کتاب، تمام راویان این روایات را توثیق کرده است. ایشان از رجال نمونه و ارزشمند شیعه هستند. طبق توثیق ایشان در این کتاب خبری از حدیث ضعیف نیست. صفحاتی که ذکر می‌کنم، از کامل الزیاراتِ چاپ «المطبعة المباركة المرتضوية» هستن.

این صفحه تا اطلاع ثانوی به‌روز می‌شود

- فَإنّ مع العُسرِ يُسرا. إنّ مع العُسرِ يُسرا. 

- فضّل اللهُ المجاهدين علی القاعدين أجرا عظيما.

- فَاصبِرْ إنّ العاقبةَ للمتّقين.

- خَرَجَ النّبیُّ صلی‌الله‌علیه‌وآله مَسْرُوراً فَرِحا و هُوَ یَضحَکُ و یَقولُ لَن یَغلِبَ عُسرٌ یُسرَین فَإنّ مع العسرِ یُسرا إنّ مع العسرِ یُسرا.

گل یا پوچ مهران مدیری رو به توصیه مسعود فراستی دیدم. خیلی پوچه این بازی لامصب. فراستی یکی از خوبی‌های بزرگ فضای این برنامه مدیری رو فضای ایرانیش می‌دونست و دیواری که به نقاشی ایرانی مزیّن شده بود. ولی فضای ایرانی ندیدم خیلی. همه لباسا و رفتارهای ایام قدیمی انگلیس بود که به ایران قبل انقلاب هم رسیده بود. انگار داشتم پیکی بلایندرز می‌دیدم. یه کاپ اخلاق هم دادن که یه جوری بود. بنده خدا روش نمی‌شد سرشو بالا بگیره دیگه. همه دلا می‌سوخت به حال این مرد که جهتش رو بگم اسپویل می‌شه (انگار خیلی برام مهمه که اسپویل بشه. اهمیتی نداره که.) من اما از غرور جریحه‌دارشده‌اش دلم سوخت. تقصیر خودش هم بود شاید. البته حرف فراستی رو قبول دارم که از جوکر و اینها بهتره. هرچند کلمه «بهتر» غلط‌اندازه.

یک جلسه‌ای خدمت استاد حامد کاشانی عزیز بودیم که به قول خود ایشان در جلسه که می‌خواستند علامه مجلسی را نقد کنند: «هرچه در نقد ایشان می‌گوییم از ارزش بالای ایشان نخواهد کاست.»

پسران بلاواسطه اسرائیل نبی، بعد از به چاه انداختن یوسف نبی با وقاحت و کم‌عقلی آشکار برمی‌گردند و به نبی خدا می‌گویند: «يا أبانا إنا ذهبنا نستبق و تركنا يوسف عند متاعنا فأكله الذئب و ما أنت بمؤمن لنا و لو كنا صادقين» که پدرجان، ما رفتیم مسابقه‌ای بدهیم و یوسف را نزد اثاثمان رها کردیم، گرگ او را خورد! تو که با وجود صادق بودنِ ما باورت نمی‌شود. برای همین هم پیراهنی خون‌مال‌شده به پدر نشان می‌دهند: «وجائوا علی قميصه بدم كذب». جالب اینجا است که شب هم برگشته بودند که یعقوب نبی گریه‌های کاذبشان را نبیند. آخر کدام چوپانی گله را بعد از غروب که نه، بعد از مغرب و شب‌هنگام برمی‌گرداند؟ این‌ها: «جاءوا أباهم عشاء يبكون».

ریشه کم‌عقلی یهود و دنیوی فکر کردنشان به فرزندان بلاواسطه انبیا برمی‌گردد. بهانه قطع معجزات از هنگام اختراع دوربین هم برای این جوجه‌یهودی‌ها است. از همان زمان‌ها که معجزه نه، معجزه‌ها می‌دیدند هم باورشان به غیب نمی‌رفت که پدر ما علم غیب دارد، این چه حماقتی است می‌کنیم؟! با وقاحت نزد پدر می‌روند و دروغ می‌گویند.

قبل از به چاه انداختن برادر هم تمام فکرشان دنیوی است. می‌گویند که ما یک گروه، آن هم یک گروه قدرتمندیم و پدر با این حال یوسف، یک الف بچه را دوست‌تر دارد. حقا که پدرمان در گمراهی آشکاری است: «ليوسف و أخوه أحب إلی أبينا منا و نحن عصبة إن أبانا لفي ضلال مبين».

مراقب تحلیل دنیوی نوک‌دماغی غیب‌نبین باشیم که زمان ظهور نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، اوس و خزرجی که در نظر یهودیانِ منتظرِ ظهور یثرب، وحشی و پست به نظر می‌آمدند، به پیامبر ایمان آوردند ولی یهودی‌ها، این فرزندان با واسطه اسرائیل نبی، باز در حماقت خودشان ماندند و ماندند و ماندند؛ هستند و خواهند ماند.