سه نگاه به ورزش...
آزادی را در پیروی از سلایق و علایق و شهوات و عرفیجات و غیره نمیتوان لمس کرد. چون خود این امور صیادان قلب و اسیرکننده مایند. مثل مذاقهایی که در تبلیغات به خورد مردم داده میشود و مدهایی که هر روز تازه میشوند و ما را که خود را رها کردهایم، به سمت خود میکشند.
غربیها به ما میگویند «چرا انقدر تکلیفمحورید و بار روی دوش مردم مینهید؟ بیایید و مثل ما حقمحور باشید و به نفع مردم فکر کنید!» اما ما میگوییم «حق چه زمانی میآید؟ چه زمانی متصوَّر است؟ تکلیف چطور؟ زمانی که دو طرف باشند. چون اگر یک نفر به تنهایی وجود داشته باشد، نه حقی دارد و نه تکلیفی، خودش است و خودش. اما وقتی پای دیگری به میان میآید، حق و تکلیف مطرح میشود و اینجاست ما به انسان میگوییم که آدم باش و تکلیفت را نسبت به حقوقی که بر عهدهات آمد رعایت کن اما آنها میگویند که حیوان باش و بگرد ببین کجا حقی از تو ضایع شد، برو حقت را بگیر. تکلیف را رها کن که مبادا باری بر دوشت باشد.»
کتاب «جمعها و حاصل جمعها» از استاد صفایی حائری کتاب خوبی است؛ روش تفکر و دقتهای ایشان، تأملات شیرینی را به ارمغان میآورد. در جایی از این کتاب ایشان وقتی از نیازهای انسان میگوید، نیاز و علاقه ذاتی انسان به تأیید و تعریف شدن را مطرح میکنند. البته تعریف شدن نه از طرف هر کسی. مثلا کسی دوست ندارد یک دیوانه او را تحسین کند، برایش افت شأن دارد.
این متن رو برای آرامش فکری کسانی که بخاطر چند صباحی زندگی آسودهتر دنیا، تکالیف خود در عرصهای که خدا به دست آنان سپرده بود را رها میکنند و به ایران یا از ایران به ترکیه یا از ترکیه به اروپا و... مهاجرت میکنند ننوشتم. ما را چه به این حرفها. آزادند هر چه میخواهند بدوند. این نوشته در ستایش مهاجرت بندگان صالح خدا است.
ایام انتخاباتی است و احتمالا شما هم با دوستانی در ارتباطید که در فکرند با همه سختیهایی که از بی کفایتی مدیران میکشیم چرا باید اقداماتی در پشتیبانی حکومت جمهوری اسلامی ایران انجام دهیم.
خیلی از ماها با دیدن شرور و ناگواریهای دنیا، به خدا از دنیای ناآرامی که آفریده شکایت میبریم اما این شکایتنامه های بلندبالا برای این است که دنیا را هدف گرفتیم و کاری به هدف از خلقت آن نداریم. در کارگاه ماشینسازی پا گذاشتیم و از مدیرش یخچال میخواهیم. کاری نداریم که این دنیا محل آزمایش و محل حرکت است.
توجه شما رو به آیه ۳۹ سوره نجم و ۱۴ آل عمران و دوفراز از خطبه های ۱۱۳ و ۱۱۱ و فرازی از حکمت ۲۸۹ نهج البلاغه جلب میکنم[که قراره یه کم ازشون حرف بزنم]:
ﺧﻮاﺳﺘﻢ ﯾﮏ ﺳﺮی ﻧﮑﺎﺗﯽ رو ﮐﻪ برگرفته از ﮐﺘﺎب اﻧﺴﺎن ۲۵۰ﺳﺎﻟﻪ ﺣﻠﻘﻪ ﺳﻮم ﻫﺴﺖ، ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ اﺷﺘﺮاک ﺑﺬارم، ان ﺷﺎء اﻟﻠﻪ ﮐﻪ ﻣﻔﯿﺪ ﺑﺎﺷﻪ ﺑﺮاﺗﻮن و همچنین اﻟﺘﻤﺎس دﻋﺎ.
یکی از مشکلات ذهن ما دوقطبیسازیه، به این شکل که میخواهیم همه چی رو با همون دو قطبی که ساختیم حل کنیم.
إِنَّ الزَّاهِدِينَ فِي الدُّنْيَا تَبْكِي قُلُوبُهُمْ وَ إِنْ ضَحِكُوا
زاهدان در دنيا دلشان مىگريد گرچه به ظاهر بخندند؛
وَ يَشْتَدُّ حُزْنُهُمْ وَ إِنْ فَرِحُوا
و اندوهشان شديد است گرچه شاد باشند؛
وَ يَكْثُرُ مَقْتُهُم أَنْفُسَهُمْ وَ إِنِ اغْتَبَطُوا بِمَا رُزِقُوا
و [بجهت کوتاهی در بندگی] خشمشان بر خود زياد است گرچه در ميان مردم به خاطر آنچه از آن بهرهمندند مورد غبطه باشند.
از خطبه ۱۱۳ نهج البلاغه
یه داستان قرآنی هست، از مردمی که جزو امّت برتر تاریخ نبودن، جزو امت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) نبودن ولی وقتی ماجراشون رو خوندم پیش خودم گفتم واقعا امت پیامبر(ص) هم بعد از مرگ ایشون چنین دینداریِ افسانهای کردن؟ یا نه؟
داستان رو با نفرین خداوند بر اصحاب اخدود آغاز میکنیم: «قُتِلَ أصحابُ الأخدود» (بروج، ۴) نفرین و مرگ بر اصحاب اخدود
اینها کسایی بودن که مؤمنین رو در یک گودال آتشین میسوزاندن.
از اساتید، نشانه های منافق رو از قرآن جمع کرده بودن. منم نوت گوشی رو باز کردم همونجوری تیکه تیکه که میگفت نوشتم.
نقلش خالی از لطف نیست.
ملاک حرمت غنا، از نظر آیت الله خامنهای
دو ملاک اصلی دارد: ۱- ملهی بودن ۲- مضل عن سبیل الله بودن