دین حق
پنجشنبه، ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۹:۱۹ ق.ظ
از همان دوران فسقلیت تا حالا خیلیها سعی کردند در سر من کنند که اگر ایرانی نبودی احتمالا دین دیگری داشتی و فلان و بهمان. چرا نمیروی ادیان دیگر را چک کنی؟ شاید حق آنجا باشد. اما این حرفها فقط در ظاهر منطقی است. «چرا برای یافتن دین حق نیازی به گشت و گذار بین ادیان نداریم؟»
دین حق ویژگیهایی دارد که مصادیق آن را در دنیا بسیار محدود میکند. عقلی که حاکم بر لزوم وجود «برنامه الهی برای بشر» است، یک سری اموری را از خدا توقع دارد که با همین توقعات میتوان به دین حق رسید.
اول: حکم عقل به لزوم وجود برنامه الهی برای بشر > انسان پا به عرصه دنیایی گذاشته است که میداند از تمام روابط و ضوابط آن مطلع نیست؛ یک شاهد بر این مطلب بخواهیم بشماریم، همین است که دائم در علوم مختلف پیشرفت میکند؛ بعضی میگویند این پیشرفتها نشان از استقلال یافتن انسان است ولی انسانهای گذشته چه؟ چرا اینها رها و یله گذاشته شدند؟ تنها با فرض عدم خدایی حکیم میتوان این حرفها را زد.
اما وقتی انسان به خود بازمیگردد و وجدانا مییابد که نه خودش میتوانست خالق خود باشد و نه دیگری که مثل خودش است بلکه باید همه اینها به موجودی برگردد که محتاج چیزی ورای خود نیست؛ وقتی به نظم دنیا بازمیگردد و میبیند هر مخلوقی به نهایتی که استعدادش را دارد میرسد، آب خیس میکند، نور روشن میکند، بذر گندم میروید، آفتی مثل ملخ محصول روییده شده را میخورد؛ در مییابد که حتما یک ناظمی در این دنیا هست و به هر موجودی استعداد مورد نیازش را داده است و به هر کدام میآموزد که چطور به غایتش برسد.
انسان هم از این قاعده استثنا نیست، نه که اگر اینها را نمیدید این را نمیفهمید، بلکه با درک نیازهایش هم میفهمد یک رافع نیازی هم باید باشد؛ اگر رابطه جاذبه نباشد جذبکننده و جذبشوندهای وجود ندارد، اگر نور نباشد ناظر و منظرهای نیست؛ اگر خیری بینهایت نبود، این میل به بینهایت او را دیوانه خود نمیکرد! حتی آن که از کمالگرایی فرار میکند، راه خود را کمالی فرض کرده است که باید به آن برسد، او بیماری است که در جستوجوی رشد، به شکست رسیده است و حالا میخواهد به نحوی این نیازش را سرکوب کند تا بتواند لااقل یک زندگی عادی که همه دارند میگذرانند را تجربه کند. او در این شکست و بعد از آن بارها از خدایی که فکر میکند منکرش شده است، گله و شکایت میکند، از وجود ظلم در جهان و از نرسیدن او به اهدافی که داشته است، از همه چیز... در حالی که به خود زحمت نداده است، بعد از وجدان درونی از وجود خدا، دنبال برنامه او بگردد.
اما کسی که دنبال این برنامه میگردد، چه توقعی از این برنامه دارد؟
اول اینکه باید پیدا شدنی باشد، پس میداند به دنبال دینی نیست که در پستوها و معابد دورافتاده منزوی باشد؛ نه دین او اینجاها نیست؛ آخر بشر چه گناهی کرده است که باید برنامهاش را مثل گنجی بینشان پیدا کند؟ به حیوانی مثل زنبور عسل از همان ابتدا نشان داد که چه کند اما ما را رها کرده است که هیچ، برنامهمان را مخفی کرد تا خودمان پیدایش کنیم؟ حکیمانه است؟
دوم (ترتیب خاصی مد نظر نیست) اینکه آن دین باید ادعای جهانی بودن داشته باشد و با وجود تمام استضعافهایی که ظالمین جهان بر بشریت اعمال کردهاند، لااقل اسمش را به گوش مردم رسانده باشد؛ دینی که یک گوشه جهان به کلاه سر عدهای محدود گذاشتن اکتفا کرده است، این دین را چه به حقانیت؟ دین حق باید در جهت جهانی شدن حرکت کرده باشد و حالا اگر در این بین، بر اثر استضعاف ظالمین و جلوگیری آنها از رسیدن حق به مردم، عدهای ضرر کردند و برنامه الهی به آنها نرسید، اینجا دیگر نمیگوییم دینی جهانی نبود. این دین جهانی بود ولی بشر با اختیاری که داشت آن را از برخی دیگر سلب کرد. در این مورد، آنچه خدا از این انسانهای مستضعف میخواهد، همان احکام عقل است و طبق آنچه میدانیم، بعد از مرگ آزمون الهی از ایشان هم گرفته میشود...
سوم اینکه باید برنامه فرا دنیایی داشته باشد، او به دنبال دینی نیست که تا لحظه مرگ دست و پای او را ببندد که حالا چند صباحی در آرامش زندگی کرده باشد؛ این آرامشهای کاذب که ناشی از سرکوب نیاز اصلی او است، باطل است، حال چه میخواهد در تالار یک معبد باشد چه پستوی یک روانشناس که میتوان او را پیامبر تمدن نوین و جهانی غربی دانست.
چهارم باید از ابتدای خلقت انسان تا الآن، یک مسیر را تشکیل بدهد، انبیای او همدیگر را تکذیب نکنند و مردم را به یک پرچم واحد بخوانند. از آدم تا خاتم یک جبهه باشند که اگر جز این باشد، یعنی انسان رها شده است. آمده بعد هزار سال از گذشت اسلام ادعای دین جدید میکند، بهائی هستی؟ دین جدید؟ این چه خدای ظالمی است که بعد از چنین گسترش شدیدی از ضلالت مردم در اسلام و مسیحیت و بودائیسم و... یادشان کرده است؟! بله خلاصه باید متصل به ابتدای خلقت باشد.
کدام دین است که چنین ادعایی دارد و کسی نتوانسته حتی کتاب آن را تکذیب کند؟ جز اسلام کدام دین را میشناسید که متصل به ۱۲۴هزار نبی باشد؟ یا کدام دین را میشناسید که کتابش بدون اختلاف بین مردم نسلها به طوری روشن و معروف و اجماعی دست به دست شده باشد و به تمام جهان رسیده باشد؟ حتی فرقههای باطل اسلامی هم این کتاب را همانطور که هست تبلیغ میکنند و راه هدایت به مراتب بالاتر معارف را خواه ناخواه برای کسانی که با عقلشان از خدا طلب معارف میکنند، باز میکنند.
ـ کافی از مرحوم کلینی، بخشی به نام کتاب الحجة دارد که مطالعهاش در زمینه حجتشناسی توصیه میشود. قبلا هم کتاب کمال الدین و تمام النعمة شیخ صدوق را معرفی کردم، یکی از بخشهای کتاب، در همین زمینه است. این کتاب هم خیلی خوب اتصال هادیان را نشان میدهد و پیشنهاد میشود.