اسلام و دو گرایش به انزوا و اختلاط
مسلمانی کردن برای -به اصطلاحی- درونگرا راحتتر است یا برونگرا؟
توصیههای دینی را میبینی که میگوید کم بخند، کم حرف بزن، کم شوخی کن و... میگویی این دین، بهشت درونگراها است.
از آن سو میبینی مخالف تبرج زنها، اختلاط نامحرمها، بیخبری از همسایهها، بی اعتنایی به امور مسلمین و جهالتها و... است.
بالاخره این دین چه از جان ما میخواهد؟
که افسار هر گرایشی را در دست بگیریم و این فرصتهایی که خدای رحمان به ما بخشیده است را به راه بیاوریم. با پیروی از گرایشهای متضادمان در این دنیای تزاحمها و این دریای عمیق، خودمان را غرق نکنیم.
میگویند اسلام دین عقلانیت است. جالب است که این ریشه «عقل» در لغت عربی در چه مواردی استعمال میشود. ابن فارس در مقاییس اللغة بعد از دیدن استعمالات به این نتیجه رسیده است: «یدل عظمه علی حبسة فی الشیء» که عمده استعمالات را میشود در این معنا خلاصه کرد؛ در «حبس و نگهداری چیزی».
مثال اول- عقل: نقیض جهل؛ نگهدارنده از سخن و فعل مذموم.
دوم- مَعقِل: به معنای حصن که در برابر تهدیدات خارجی حافظ است.
سوم- به دیه هم عقل گفته میشود. شاید از «عاقله» در بحث پرداخت دیه چیزی شنیده باشید؛ این افراد برای همین پرداخت دیه عاقله نامیده شدند و دیه هم به این دلیل به عقل نامیده شده است که جامعه را از جرم و جنایات حفظ میکند، افسار بیمخها را میگیرد، این دیه جلوی ریخته شدن خون خود قاتل یا جراحتزننده را هم میگیرد. البته در توجیه کردن، اختلافاتی هم دیده میشود ولی همه به همین حبس میخواهند برگردانند؛ مثلا ازهری (م۳۷۰) میگوید که چون دیه، شتر بود و قاتل موظف بود شتران را بگیرد و به حیاط خانه اولیای دم برساند و با عقال (زانوبند) این شتران را ببندد.
چهارم- به صدقه عِقال میگویند چون دفع بلایا میکند، چون صدقهدهنده را از عِوَض خواستن در مقابل صدقه هم نگه میدارد.
پنجم- عِقال شتر؛ به زانوبند شتر هم عقال میگویند.
اینها بعضی استعمالات پرکاربرد از ریشه «عقل» بود؛ اما در مورد عقلی که درون ما هست، توصیف دیگری هم هست:
اول در لباس آن قاتل که تسلیم شده است و شترانش را، حاصل استدلالها و با پای چوبین راه رفتنهایش را میبرد در محضر خدای تبارک و تعالی، دست و پای اینها را میبندد و منتظر تأیید او است. از این جهت به آن عقل میگویند.
دوم در قالب آن حصن مستحکمی که او را از تهدیدات دنیا و وسوسه مردم و شیاطین ناشناخته و حتی نفس خودش حفظ میکند، از خطر شبهات مغرضان در امان میدارد. اما این حصن را چه کسی فرمانروایی میکند؟ قلعه اگر بی صاحب مانده باشد، فتح آسانتر از همیشه است. فرمانروای این حصن خدا است.
اسلام دین خدایی است که از انسان میخواهد خودش را به هلاکت نیندازد. اگر میخندد، حواسش را جمع کند، خنده گارد او را پایین آورده است و از همیشه بیشتر مستعد خرابکاری است. یک لحظه غفلت و میبینی داری با دخترخالههایت بگو بخند میکنی. یک لحظه غفلت و میبینی خانم مغازهدار جنس بنجلی در زنبیلت انداخت :))
اسلام نه دینی است که به درونگرا راحت گرفته باشد و نه برونگرا. راه برونگرا پر از دستانداز است که با فلانی شوخی نکن، اینجا دست به جیب باش، آنجا دست به جیب نبر، صورتت را خالی از ریش نکن، حجاب داشته باش، کمی هم خلوت و اشک شب داشته باشی بد نیست! از ان طرف درونگرا را از غار تنهاییاش بیرون میکشد که دوران روزه سکوت گذشت، روزه سکوت نگیر، به جهالتهای اطرافت بی اعتنا نباش، امر به معروف کن، برو مسجد تا کی نماز در خانه؟ برو هیأت، بنشین و با رفقای هممذهبت روایتخوانی داشته باش، نگذار آتش امر ولایت اهل بیت علیهم السلام در تو سرد شود، برو سفر حج...
اسلام دین سوق دادن به دیدن حقایق و عبرتگیری و عمل است، نه دینی که تو را به غرایض حیوانیات برگرداند و استعداد های آسمانیات را بگنداند. اسلام دین سهلی است، نه درونگرا از عمل به آن ناتوان است و نه برونگرا اما اینگونه هم نیست که تو را کول کند و تا سر مقصد سعادت برساند؛ تمام ارزش رسیدن به سعادت همین با پای خودت سوار کشتی نجات شدنش است. اگر تا کشتی هم نمیخواهی بروی و نمیخواهی در کشتی به دستورالعملها عمل کنی که دیگر معنا ندارد سعید بشوی. پس اسلام از پوشاندن حق و از کفر نگه میدارد با هدف والایی که از این امر دارد. اسلام دین انجام تکلیف است و این با «کنترل فعل اختیاری» اتفاق میفتد. جلو افتاده باید به این عَلَم برگردد و عقبافتاده خودش را به علم برساند و جماعت مسلمین را گم نکند.
اما تمام این بگیر و ببند ها برای رشد خود انسان است که بدون امامی هادی، نمیتوانست با عقلی که بیشتر سلبی کار میکند تا تشخیصهای دقیق و جامع، به رشد برسد. عقل هرقدر هم بی نقص باشد ولی از تمام روابط عالم با خبر نیست، خیلی جهل دارد، نمیتواند با این همه جهل راه بیابد. به پیامبران و اوصیایشان تمسک میجوید، با اختیار خودش راه رشد و جبهه حق یا راه ضرر و جبهه طاغوت را برمیگزیند نه با اکراه: «لا إكراه في الدين قد تبين الرشد من الغي...»، با آزادی خود راه را انتخاب میکند ولی وقتی جبههها روشن شد و مقابل کفار قرار گرفت، تسلیم حکومت اولیای طاغوت، این خالدان در آتش نمیشود: «اولئك أصحاب النار هم فيها خالدون».
برای همین است که میبینی از ائمه اسلامی که در آن به کم حرفی توصیه شده است، دهها جلد روایت در میآید و این تازه گوشهای از بیانات ایشان است. کم حرفی برای جلوگیری از غفلت است و اینهمه بیانات از معصومین علیهم السلام در راستای توجه دادن و ذکر و تعلیم و تزکیه. هرچه در این باب حرف بزنی کم است؛ هر چه بروی در جلسات بنشینی و از این صحبتها داشته باشی کم است. در کتاب کافی مرحوم کلینی آمده است: عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ شُعَيْبٍ اَلْعَقَرْقُوفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ لِأَصْحَابِهِ: اِتَّقُوا اَللَّهَ وَ كُونُوا إِخْوَةً بَرَرَةً مُتَحَابِّينَ فِي اَللَّهِ مُتَوَاصِلِينَ مُتَرَاحِمِينَ تَزَاوَرُوا وَ تَلاَقَوْا وَ تَذَاكَرُوا أَمْرَنَا وَ أَحْيُوهُ. از امام باقر علیه السلام است که فرمودند: «تقوای خدا داشته باشید، برادرانی نیکوکار باشد، در محوریت خدا دوستان یکدیگر باشید، با هم متصل باشید، به ملاقات هم بروید و امر ما را به یاد هم بیاورید و آن را احیا کنید.»
در همین راستا است که میبینی یکی از رؤسای شیعه که کم کار ندارد و مثل من علاف نیست، اما اثری چهل جلدی در فقه شیعه مینویسد به نام جواهر الکلام. اینهمه حرف در آن مطرح میکند اما به آن نمیگوییم پر حرفی. در این زمینه هر چه حرف بزنند کم است. هرچه بررسی کنند، هنوز به نهایت عمق و گستردگی آن نرسیدهاند.