حجت و واقعیت

يكشنبه، ۶ آبان ۱۴۰۳، ۰۶:۲۶ ب.ظ

یک جلسه‌ای خدمت استاد حامد کاشانی عزیز بودیم که به قول خود ایشان در جلسه که می‌خواستند علامه مجلسی را نقد کنند: «هرچه در نقد ایشان می‌گوییم از ارزش بالای ایشان نخواهد کاست.»
نظر استاد این است که تاریخ به دنبال پیدا کردن واقعیت است، یک تک خبر و یک تک قرینه به درد او نمی‌خورد. هدف تاریخ از این نظر با هدف فقه و مطالعات محدّثین، متفاوت می‌شود. چون فقیه به دنبال حجت است [چیزی که او را نزد خدا معذّر می‌کند، در صورت نرسیدن به واقع و منجّز می‌کند، در صورت رسیدن به واقع]. فقیه می‌گوید از این راه‌های مشخص می‌روم؛ مصیب به واقع شد؟ فبها المراد، نشد هم عذر دارم. اما مورخ تمام قرائنی که در دست دارد را از یک واقعه تاریخی پیدا می‌کند تا به نتیجه برسد و خیلی وقت‌ها هم نمی‌رسد و می‌گوید: «نمی‌دانم». باید هم بگوید. مجبورش که نکرده‌اند ندانسته حرف از واقعیات تاریخی بزند. نقّال که نیست. نقّال و روضه‌خوانند که نقل‌های مختلف وقایع تاریخی را می‌خوانند و مردم با آن به یاد همان واقعه اشک می‌ریزند. اما مورخ باید با دلایل محکم به واقعیتی برسد تا بتواند بیانش کند.
قبل از این جلسه چند شب پیش هم از این مبنای استاد مطلع بودم. خیلی منطقی است. اما سؤالی در قسمت «دنبال حجت بودن فقیه و دنبال واقعیت بودن مورخ» برایم پیش آمده بود که آقا فقیه اگر هدفش رسیدن به واقعیت نبود و حق و واقعیت با هم فرق داشت که دیگر حجیت معنا نداشت. اصلا حجیت یعنی معذّریت و منجّزیت؛ این دو صفت هم بالاتر توضیح دادم که نظارت اصلیش به واقع است که اگر رسیدیم چه، اگر نرسیدیم چه. فقیه دائما در حال تفحّص است تا برسد به کاشفی از واقعیت‌های شریعت و ناواقع‌ها را دور می‌ریزد. کما اینکه علمای هر علمی به دنبال واقعیت‌های مربوط به غرض خود می‌گردند. گاهی در این مسیر فقیه به قطع و یقین می‌رسد که کار راحت می‌شود ولی گاهی نمی‌شود. اینجاها چه؟ کما اینکه مورخ با گزاره‌های تاریخی به قطع نمی‌رسد، مگر مثلا تواتری ببیند و الا مثل فقیه به ظن می‌رسد، حالا هر قدر می‌خواهد با پیدا کردن قرائن درجه ظن خود را بالا ببرد ولی به یقین نمی‌رسد. حالا تازه اینجا فقیه کمی هم به‌خاطر حساسیت مسائلش از مورخ سخت‌گیرتر است که دلیل او باید با تعقل کامل و دقتی که خدا را خوش بیاید، به کلام خدا و معصوم، به شریعتِ دین برسد. در این حین یک سری ادله می‌آیند و به داد او می‌رسند که در این راه خیلی هم سخت‌گیری نکند؛ اگر خبری دید که قابل وثوق بود، مثل سایرین اعتماد کنند. کما اینکه مورخین نیز با جمع کردن قرائن به وثوق می‌رسند که فلان واقعه رخ داده است و تسلیم می‌شوند، هرچند هنوز یقین ندارند و به آن اعتراف می‌کنند؛ اما اگر قرار باشد از این گزاره موثق استفاده شود، گزاره را غیر علمی قلمداد نخواهند کرد. به هر حال ظن در نزد علمای هر علمی با بعضی شرایط و از بعضی طرق، معتبر شناخته می‌شود.
در دین‌شناسی؛ اگر واقعیت را از فقه و دین‌شناسی جدا کنیم که سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. من اگر روایتی در کافی می‌بینم که می‌گوید رأس هر خطیئه‌ای حب الدنیا است، اگر این کلام را صرفا یک حجت به آن شکلی که استاد می‌بیند ببینم، انگیزه‌ای برای تحلیل آن روایت نمی‌بینم. اتفاقا چون دنبال واقعیتم، وقتی روایتی می‌بینم که معقول است، معارضی ندارد و در مضامین چندین روایت دیگر و آیات قرآن تکرار شده است، تحلیلم را بر پایه آن بنا می‌کنم. فقیه اگر در روایات استصحاب می‌خواند که «لا تنقض الیقین بالشک» و با قرائنی متوجه صدور روایت از معصوم می‌شود، این را راهنمایی امام علیه‌السلام می‌بیند که اگر مثلا از طریقی می‌دانستی که مال واقف بعد از وقف کردن از تحت ملکیت او خارج شد، بعد از موات شدن وقف شک کردی که آیا زمین آن به ملکیت او برمی‌گردد؛ دلیلی پیدا نکردی؟ بنا بر اصل استصحاب بگذار و حکم زندگی مردم را معطل نگذار. استصحاب جاری کن و بگو به ملک او برنگشته است. این موضع‌گیری اگر نزدیک‌ترین راه عمل کردن برای رسیدن به واقع نبود، کسی انگیزه‌ای برای عمل به آن نداشت. بله، مورخ کارش به زندگی مردم بند نیست و می‌تواند راحت بگوید «نمی‌دانم» و بدون عذاب وجدان برود سراغ مسأله تاریخی بعدی. اما فقیه با برنامه زندگی دنیا و آخرت مردم سر و کار دارد و برای همین است که معصومین علیهم‌السلام او را مجهز به اصولی در رفع تحیر هم کرده‌اند تا اگر به دلیلی نرسید هم بتواند مردم را به نزدیک‌ترین راه ببرد تا هنگامی که از امامشان استفتاء کنند و ایشان هم اگر خواستند و شرایطش جور بود، جواب بدهند. می‌گویم «اگر خواستند»، چون از امام علیه‌السلام پرسیدند که بر ما واجب است از شما سؤال کنیم؟ حضرت فرمود که بله. سائل گفت که بر شما هم جواب دادن واجب است؟ فرمودند که نه خیر. اگر خواستیم جواب می‌دهیم. رجوع کنید به «الکافی، کتاب الحجة، باب أن أهل الذكر الذين أمر الله الخلق بسؤالهم...»

فقیه اگر در عمل گاهی از قطع و یقین کوتاه می‌آید، بعد از آن است که از طریق علم کلام و از طریق قطعیاتی که در فقه از شریعت گرفت، در مسیر صراط یقینا مستقیم قرار گرفت. اگر رسیدن به این واقعیت‌ها نبود، فقیهی به دنبال کسب حجت نمی‌رفت. انگیزه‌اش را نداشت.
خیلی حرف زدم. بیکار هم نیستم متأسفانه. آخر چه کاری بود کردم

تاریخ حامد کاشانی حجت حقیقت فقه فقیه مورخ واقعیت

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی