شهادت یا وفات؟

پنجشنبه، ۲۲ شهریور ۱۴۰۳، ۰۲:۱۱ ق.ظ

بررسی اجمالی اینکه رسول خدا و ائمه علیهم‌السلام به شهادت رسیدند یا وفاتی طبیعی داشتند 

بررسی روایات شهادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله

از من لا یحضره الفقیه

وَ رُوِيَ عَنْ أَبِي اَلصَّلْتِ عَبْدِ اَلسَّلاَمِ بْنِ صَالِحٍ اَلْهَرَوِيِّ قَالَ سَمِعْتُ اَلرِّضَا عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ يَقُولُ‌ : «وَ اَللَّهِ مَا مِنَّا إِلاَّ مَقْتُولٌ شَهِيدٌ» فَقِيلَ لَهُ فَمَنْ يَقْتُلُكَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ‌ قَالَ «شَرُّ خَلْقِ اَللَّهِ فِي زَمَانِي يَقْتُلُنِي بِالسَّمِّ ثُمَّ يَدْفِنُنِي فِي دَارٍ مُضَيَّقَةٍ‌ وَ بِلاَدِ غُرْبَةٍ أَلاَ فَمَنْ زَارَنِي فِي غُرْبَتِي كَتَبَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ أَجْرَ مِائَةِ أَلْفِ شَهِيدٍ وَ مِائَةِ أَلْفِ صِدِّيقٍ وَ مِائَةِ أَلْفِ حَاجٍّ وَ مُعْتَمِرٍ وَ مِائَةِ أَلْفِ مُجَاهِدٍ وَ حُشِرَ فِي زُمْرَتِنَا وَ جُعِلَ فِي اَلدَّرَجَاتِ اَلْعُلَى مِنَ اَلْجَنَّةِ‌ رَفِيقَنَا».
ابا صلت گفت: از امام رضا علیه‌السلام شنیدم که می‌فرمودند: «والله، همه ما مقتول شهیدیم.» پس به ایشان عرض شد: «ای فرزند رسول خدا، چه کسی شما را به قتل می‌رساند؟» فرمودند: «بدترین مخلوق خدا در زمانم مرا با سم می‌کشد. سپس در خانه‌ای مضیّق و سرزمین غربت دفنم می‌کند. آگاه باشید که هرکس مرا در غربتم زیارت کند، خدای عزّوجلّ برای او پاداش صد هزار شهید و صد هزار صدّیق و صد هزار حاجی -به حج واجب و حج عمره- و صد هزار مجاهد را بنویسد و در زمره ما محشورش گرداند و در درجات عالی بهشت او را رفیق ما قرار دهد.»
[بيان الطريق إلى الرّيّان بن الصلت] و ما كان فيه عن الرّيّان بن الصلت فقد رويته عن أبي و محمّد بن موسى بن المتوكّل و محمّد بن عليّ ماجيلويه؛ و الحسين بن إبراهيم - رضي اللّه عنهم - عن عليّ بن إبراهيم ابن هاشم، عن أبيه، عن الرّيّان بن الصلت.
طرق:
۱- شیخ صدوق > پدر شیخ > علی بن ابراهیم > ابراهیم بن هاشم > ریان
۲- شیخ > محمد بن موسی > علی > ابراهیم > ریان
۳- شیخ > محمد بن علی > علی > ابراهیم > ریان
۴- شیخ > حسین بن ابراهیم > علی > ابراهیم > ریان
افراد حاضر در طریق این روایت:
۱- شیخ صدوق: ثقه امامی جلیل صاحب کتاب من لا یحضره الفقیه که از کتب اربعه شیعه است.
۲- پدر شیخ صدوق: نجاشی در وصف ایشان مدح‌هایی چون «شیخ قمی‌ها در عصر خودش»، «فقیه قمی‌ها» و «ثقه قمی‌ها» دارد. شیخ طوسی و علامه حلی نیز ایشان را ثقه معرفی کرده‌اند.
۳- محمد بن موسی بن المتوکل: ظاهرا ثقه امامی بودند. در الخلاصه، علامه حلی لفظ ثقه را در توصیف ایشان آورده‌اند که این لفظ به تنهایی بیاید به معنای ثقه امامی بودن است. تقی‌الدین حلّی نیز با همین وصف ایشان را یاد کرده است.
۴- محمد بن علی ماجیلویه: شیخ صدوق از این راوی بسیار روایت ذکر کرده است (توثیق عام) و شیخ طوسی در رجالش او را از قمی‌ها یاد کرده است که این دو قرینه نشان می‌دهد از شیعیان بزرگ مکتب قم بوده است.
۵- حسین بن ابراهیم: قید رضی الله عنهم که در مشیخه شیخ صدوق آمده است، خودش توثیق حسین بن ابراهیم و محمد بن علی و محمد بن موسی و پدر شیخ صدوق است.
۶- علی بن ابراهیم: نجاشی به ایشان توثیق «ثقه ثبت معتمد صحیح المذهب» داده است. عالی.
۷- ابراهیم بن هاشم: نجاشی و شیخ طوسی گفته‌اند که او قمی بود البته از کوفه به قم مهاجرت کرد و اولین کسی بود که احادیث کوفی‌ها را بین قمی‌ها نشر داد. نشان از اعتماد علما بر او است که توانسته در قم به این کار دست بزند. علامه حلی نیز احادیث ایشان را قبول کردند.
۸- ریان بن صلت: نجاشی او را «ثقة صدوق» معرفی کرده است که نشان از صدق قول و وثوق ایشان است. شیخ طوسی نیز توثیقش کرده است. ایشان امامی است و از اصحاب الرضا علیه‌السلام.
تمام طرق این روایت در نهایت صحت است. در متن شاید کسی ابهامی در این داشته باشد که منظور از «منّا» کدام است؟ ما اهل بیت؟ ما معصومان؟ ما ائمه؟ اما جای چنین تردیدی نیست. امام رضا علیه‌السلام در حال توصیف حال امام است و آن ثواب عظیمی که برای زیارت ذکر کردند، برای خاطر زیارت با معرفت امام است به تناسب حکم و موضوع و تناسب ثواب و عملی که انجام گرفته است. ریّان نیز که از یاران ایشان است، درمورد امر امامت می‌خواهد علم به دست بیاورد. شیخ صدوق نیز این روایت را در باب ثواب زیارت نبی و ائمه علیهم‌السلام آورده‌اند. روشن است که فهم ایشان نیز همین بوده است وگرنه بابی دیگر برای این روایت در نظر گرفته می‌شد، مثل باب زیارت اهل بیت علیهم‌السلام.

از بصائر الدرجات

(۱) حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ اَلْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيٍّ‌ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ قَالَ‌: سُمَّ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَوْمَ خَيْبَرَ فَتَكَلَّمَ اَللَّحْمُ فَقَالَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ‌ إِنِّي مَسْمُومٌ قَالَ فَقَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ‌ عِنْدَ مَوْتِهِ اَلْيَوْمَ قَطَّعَتْ مَطَايَايَ اَلْأُكْلَةُ اَلَّتِي أَكَلْتُ بِخَيْبَرَ وَ مَا مِنْ نَبِيٍّ وَ لاَ وَصِيٍّ إِلاَّ شَهِيدٌ.
از امام صادق علیه‌السلام نقل است که فرمودند: «رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در روز خیبر مسموم شدند. گوشت به سخن آمد که یا رسول الله، من مسمومم.» راوی ادامه داد: «پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله هنگام وفاتشان فرمودند: امروز همان لقمه‌ای که در خیبر خوردم مرا دچار دل‌درد شدید کرده است و همگی انبیا و اوصیا شهیدند.
(۲) حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَاشِمٍ‌ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مَيْمُونٍ اَلْقَدَّاحِ‌ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ قَالَ‌: سَمَّتِ اَلْيَهُودِيَّةُ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ‌ فِي ذِرَاعٍ قَالَ وَ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ‌ يُحِبُّ اَلذِّرَاعَ وَ اَلْكَتِفَ وَ يَكْرَهُ اَلْوَرِكَ لِقُرْبِهَا مِنَ اَلْمَبَالِ قَالَ لَمَّا أُوتِي بِالشِّوَاءِ أَكَلَ مِنَ اَلذِّرَاعِ وَ كَانَ يُحِبُّهَا فَأَكَلَ مَا شَاءَ اَللَّهُ ثُمَّ قَالَ اَلذِّرَاعُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ‌ إِنِّي مَسْمُومٌ فَتَرَكَهُ وَ مَا ذاك [زَالَ‌] يَنْتَقِضُ بِهِ سَمُّهُ حَتَّى مَاتَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ‌. 
امام صادق علیه‌السلام: زن یهودی، نبی صلی‌الله‌علیه‌وآله را با گوشت پاچه‌ای سم خوراند. حضرت پاچه دوست می‌داشتند. حضرت مقداری که خدا خواست خوردند. سپس آن پاچه گفت که یا رسول الله من مسمومم پس حضرت آن را رها کردند. آن سم همواره از جان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌گرفت تا حضرت به شهادت رسیدند.
طرق روایت (۱)
احمد بن محمد > حسین بن سعید > قاسم بن محمد > علی > ابی بصیر > امام.
افراد حاضر در سند روایت (۱)
۱- احمد بن محمد: این آقا، بین روات هم‌نامی که مصنّف کتاب بصائر الدرجات از آن‌ها نقل حدیث کرده است، مشترک است: احمد بن محمد بن عیسی الاشعری و احمد بن محمد بن خالد البرقی. هردو هم امامی و ثقه هستند. یکی از خانواده برقی‌های قم است و دیگری از اشعری‌های قم. منتهی درمورد احمد برقی این تذکر داده شده است که ایشان از ضعفا هم نقل حدیث زیاد می‌کند. بنده فعلا نمی‌توانم تشخیص بدهم که ایشان کدام راوی است از بین این دو. لزومی هم نمی‌بینم. هردو روایتشان مورد اعتماد است.
۲- حسین بن سعید: شیخ طوسی و مرحوم کشی ایشان را جزو ثقات و عدول نام برده اند.
۳- قاسم بن محمد: او از واقفی‌ها به شمار رفته است. حدیث به خاطر این شخص و علی بن حمزه که قاسم از او نقل کرده است، ضعیف می‌شود. اما درمورد اعتماد به روایت؛ واقفیه متهم از طمع در اموال امام و معرفت نداشتن نسبت به مبحث امامت و مهدویت بودند که امامت مولانا الرضا علیه‌السلام را قبول نکردند. در مورد این روایت که بحث شهادت نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله است، انگیزه‌ای برای کذب‌گویی نداشتند که روایت را فقط به این دلیل کنار بگذاریم. از طرفی بزرگانی مثل صاحب بصائر الدرجات، روایت این شخص را نقل کرده‌اند و مهر تأییدی به آن زده‌اند. حسین بن سعید که گفته شد از عدل‌های ثقه بین روات است، از این راوی بسیار حدیث نقل کرده است. گلچین کردن روایات از علما بعید نیست؛ می‌نشستند روایات یک راوی ضعیف را بررسی می‌کردند و بعضی که برای قبل از انحراف فکری او بود یا مربوط به انحرافات او نبود را در کتبشان ذکر می‌کردند و اینگونه دست به دست تا به ما رسیده است. علمای شیعه راحت نه در راحتی و وسعت کارشان را انجام می‌دادند، نه آسان اعتماد می‌کردند که ما راحت به صرف شاذ بودن و ضعف سندی روایتی را کنار بگذاریم. از تقیه تا گم شدن کتب حدیثی ممکن است موجب شده باشد که یک عقیده مهم به وسیله یک روایت ضعیف به ما رسیده باشد و ما نگاه کنیم و ببینیم که یک عقیده مشهوری داریم ولی روایت مشهوری برایش نیست. خلاصه که دین به صورت منقطع به دست ما نرسیده است. نسل به نسل، روایاتش تحت بررسی علما بوده است و این بعلاوه بررسی‌هایی است که زمان ائمه علیهم‌السلام بر احادیث موجود بین شیعه انجام می‌گرفته است و روایات اشتباه را از بین کتب بیرون می‌کردند.
۴- علی: علی بن حمزه بطائنی است. واقفی شده است و ابن غضائری که راویان ضعیف را نام می‌برد، این شخص را در لیست ضعیف‌های واقفی ذکر کرده است. خیلی ذمّ‌های شدیدی در زمینه وقف این راوی به او وارد شده است که از قاسم بن محمد، بدتر. اما بیان شد که صرف واقفی بودن راوی، روایت را ساقط نمی‌کند.
۵- ابی بصیر: ایشان از ثقات جلیل القدرند.
در مورد متن روایت، ممکن است ایراد گرفته شود که سم از خیبر تا وفات حضرت، زمانی طولانی در بدن حضرت بوده است و بعید است سبب شهادت باشد. اما بشخصه بیماری‌هایی دیده‌ام که با گذر زمان بهبود پیدا نکردند و خیلی بعید نمی‌دانم سمّی به مرور اثرش را بگذارد هرچند به خاطر شواهدی که در نهایت ذکر می‌کنم بعید می‌شود. ایراد دیگر این است که روایت مذکور با روایتی دیگر تعارض دارد که در آن حضرت از گوشت مسموم نخوردند ولی بشر بن براء که خورد از دنیا رفت. این روایت به طرق اهل عامه و متن‌هایی با تفاوت‌های کم، ذکر شده است اما در روایات شیعه نه از کشته شدن بشر بن براء و نه از اعدام زن یهودیه سخنی به میان نیامده است. آنچه مسلّم است این است که در خیبر اتفاقی افتاده است که در آن رسول خدا مورد هدف ترور بوده‌اند که اینطور از طریق شیعه و عامّی ذکر شده است. اما اینکه ترور موفق بود یا نه، لااقل تا چند سال بعد از واقعه که اتفاقی نیفتاده بوده است که همین فاصله زمانی مشکوک است. شاید کسانی دیگر می‌خواستند بر ترور خود در موقع خودش سرپوش بگذارند و این ماجرا را با دستکاری‌هایی در کتب و زبان‌ها جا انداخته‌اند.
طرق روایت (۲)
ابراهیم بن هاشم > جعفر بن محمد > عبد الله بن میمون > امام.
افراد حاضر در سند روایت (۲)
ابراهیم: ثقه امامی جلیل القدر.
جعفر: ثقه.
عبدالله: ثقه امامی.
متن روایت: متن مشکل خاصی ندارد به جز موردی که این را هم بعد از ذکر اخبار می‌گویم.

از صحیح بخاری

روایتی در صحیح بخاری هست که بنده اصلا اهمیتی به ذکر متن و سند دوزاری آن نمی‌دهم. صرفا به عنوان یک خبر تاریخی که می‌تواند شاهدی برای این باشد که یک سری اتفاقاتی افتاده است، صرفا یک گزاره تاریخی نیاز به گزاره‌های دیگر برای اطمینان به واقعیت داشتن، درموردش فکر می‌کنم.

از شیخ مفید

از ایشان در کتاب المقنعه این عبارت هست که «قبض بالمدينة مسموما». حضرت در مدینه و در حال مسمومیت از دنیا رفتند. ایشان در کتاب تصحیح الاعتقاد که بررسی کتاب الاعتقاد شیخ صدوق بود، عبارتی دارند که «ما ذكره أبو جعفر رحمه الله من مضي نبينا و الأئمة ع بالسم و القتل فمنه ما ثبت و منه ما لم يثبت»؛ در این عبارت بنظرشان بعضی از شهادت‌ها ثابت نشد ولی بعضی ثابت شد. طبق کلامی که در المقنعه آوردند، دیدگاه شیخ در شهادت پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله که ثابت است. اما درمورد باقی، شیخ مفید اصلا بحثی درمورد «ما منّا إلا مقتول» نمی‌کنند. صرف عدم قبول، آن هم بدون اشاره به اینکه روایتش را قبول ندارند، خیلی اهمیتی ندارد.

از شیخ طوسی

ایشان هم با همان عبارت «قبض بالمدينة مسموما»، وفات حضرت را در کتاب التهذیب گزارش می‌دهد.

از عیون اخبار الرضا

یک روایتی هست که خیلی جای اشکال دارد. هرکسی به نحوی به این روایت ضربه‌ای می‌زند و می‌رود. یکی به خاطر صدر آن که سهو النبی را جایز شمرده است. دیگری به خاطر ذیل حدیث که شهادت همگی پیامبر و ائمه علیهم‌السلام را مطرح کرده است. یک نفر هم به این روایت کار نداشته باشد یک نفر است. فرض می‌گیریم که وجود ندارد اما اگر بود، دلالتش در بحث شهادت پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، مثل روایت من لا یحضره الفقیه بود.

جمع‌بندی

در آخر، چیزی که به نظر بنده می‌رسد این است که تمامی روایات در دورانی ذکر شده است که شیعه در مخفی‌کاری و تقیه و زندگی بین اهل عامه به سر می‌برده است. برای همین درمورد شهادت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله صراحتی ندارند که ایشان به دست چه کسی یا کسانی شهید شدند. با این حال برای شهادت دلیل داریم اما برای وفات طبیعی ایشان دلیل خاصی نداریم.
اولین روایتی که ذکر کردم از «من لا یحضره الفقیه» بود و سندی عالی داشت. نه کسی می‌تواند آن روایت را انکار کند و نه می‌تواند ذیل آن که ثواب بزرگی برای زیارت امام ذکر شد را بهانه کند و دلالت روایت را غالیانه بنماید. درموردش همانجا نوشتم. این روایت اگرچه شهادت رسول اکرم و ائمه علیهم‌السلام را با اخبار جزئی اثبات نمی‌کند ولی به صورت قاعده‌ای کلی این را اثبات می‌کند. دوباره باید بگوییم که برای شهادت ائمه دلیل داریم ولی برای عدم آن هیچ دلیلی نیست. به قول علامه مجلسی فقط اخبار آن به حدی از تواتر نمی‌رسد که یقین‌آور بشود مثل یقینی که به شهادت امیرالمؤمنین، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسین، امام کاظم و امام رضا علیهم‌السلام برسد.
دو روایت بعدی از بصائر بود که یکی از روایات ضعف سندی داشت و هردو شهادت را به خیبر مربوط کرد. چیزی که در کتب اهل عامه نیز ذکر شده است؛ پر تکرار هم است. ضمنا نقل قول از نظر شیخ مفید و شیخ طوسی هم آوردم که مسمومیت را ایشان هم قبول داشتند.
اما با توجه به اینکه ترس رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله هنگام نزول آیه ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام بعد از حجةالوداع از فتنه‌ای که بعد از ابلاغ ممکن است برسد، ترسی ناشی از ضعف شخصیت نبوده است بلکه ناشی از شناخت اصحابشان بود و با توجه به اینکه بعد از ابلاغ و در راه مدینه قصد سوئی به جان ایشان شده بود که شکست خورد و با توجه به اصحاب بزرگوار و مؤمنی که بعد از وفات حضرت بدن ایشان را روی دست امیرالمؤمنین علیه‌السلام رها کردند و سریعا به فکر جدال بر سر انتخاب خلیفه بعدی از بین مهاجران یا انصار شدند و با توجه به اینکه امام صادق علیه‌السلام همان نسخه مورد علاقه و معهود اهل عامه از عایشه را برای اثبات شهادت نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله ذکر کردند (در دو خبر بصائر)، فکر می‌کنم که شهادت ایشان بر گردن همان مسلمان‌نما ها است.
عایشه که نهی نبیّ صلی‌الله‌علیه‌وآله را به سبب بد آمدن مریض از دوا می‌داند و ترک عمل به آیه «ما آتاكم الرسول فخذوه و نهاكم عنه فانتهوا» می‌کند و حضاری که این را می‌بینند و دم نمی‌زنند، این‌ها حالا به ما می‌گویند که سم خیبر سال‌ها بدن نبی اسلام را ضعیف می‌کرد تا بالاخره کار خودش را کرد؟ ساده‌ایم واقعا. امام صادق علیه‌السلام که این روایت را ذکر کردند، در بین اهل عامه زندگی می‌کردند. ایشان نتوانستند قاتل را مشخص کنند ولی قتل را به گوش ما رساندند. امام رضا علیه‌السلام نیز این را به ما رساندند که همگیشان به دست دشمنان به شهادت رسیدند و خواهند رسید. حال زمان ما است و همه ادله جلوی ما است. کلاه خودمان را قاضی کنیم.
خدا دشمنان قرآن و عترت نبی خدا را لعنی فرستد که تا وجود دارند این لعن از دوششان پیاده نشود.

تولی و تبری شهادت شهادت نبی اکرم وفات نبی اکرم وفات یا شهادت

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی