مشغولیت به کسب فضلیت و غفلت از فریضه
يا هشام إن العقلاء تركوا فضول الدنيا فكيف الذنوب و ترك الدنيا من الفضل و ترك الذنوب من الفرض
آه من قلة الزاد و طول المسير
مطلب از آن دسته واضحاتی است که در موقعیت فراموش میکنیم. ما انسانها تا با حقایق انس نگیریم، ذکر دائمی و برگشت دائمی به آنها نداشته باشیم، در مواجهه با آنها مبدل به منکران و سرکشان و عاصیان میشویم. طبیعی است؛ همانقدر که نمیتوان بدون آوردن مرغ و تخم مرغ و خیارشور و اجرای دستور پخت الویه یا خرید آن به الویه رسید؛ همانقدر که نمیتوان بدون ورزش به بدنی متناسب رسید؛ همانقدر که بدون تحمل سختی مطالعه و پژوهش و پای درس نشستن و مباحثه داشتن، عالمی به بهره عملی از علمش نخواهد رسید. تولهای از شیران جنگل را بدزدی و در قفس کنی هم تبدیل به گوشت و استخوان میشود نه آن شیر قدرتمند جنگل.
این مقدمه اول. مقدمه دومی که باید به آن برگردیم، مسأله اهم و مهمها است و مسأله محدودیات انسان در زندگی و مسأله طول مسیر و نیاز شدید به آمادگی. همان مسألهای که آه امیرالمؤمنین علیه السلام را در آورد: «آه مِن قِلّةِ الزاد و طول المسير». تا وقتی در مرحله فهم و تصدیقیم و التزامی به عهدهمان نیامده است، همه چیز گل و بلبل است اما کافی است در جریان زندگی با این حقایق برخورد کنیم؛ کافی است این سنت الهی در شکستن نقاب نفاق و بیرنگی سراغ ما هم بیاید؛ همینجا است که جبهه خود را با وجهی زشت آشکار میکنیم.
مقدمه آخر این که ما در طول زندگی خود، با توجه به اهداف اصلی و فرعی که داریم، یک سری امور را باید یا نباید بپردازیم. مواردی هم هست که بهتر است پرداخته شود و در صورت تزاحم با بایدها و نبایدها به راحتی کنار گذاشته میشود. اما ما در طول زندگی انس لازم با اهدافمان نداشتیم و طبیعی است که در مواجهه با یک سری از فضایل هوس کسب آن را پیدا کنیم، هرچند فرایض واجب خود را ترک کرده باشیم؛ طبیعی است ولی طبیعتی مهلک.
هدف کسی در این زندگی رسیدن به نهایت استعدادی است که دارد؛ عبور به سلامت از پل مرگ و رسیدن به خوبی بینهایت که با خوشی هم به آن نمیرسند. در این دنیا بر اساس برنامه فرایض خدا و اهم و مهمها در هنگام تزاحمها و با سنجش توان خود به این میرسد که باید به استخراج دین بپردازد. این فرد در مسیرش، مهماتی میخواهد که آشنایی و تسلط داشتن با فرهنگ مردم معاصر معصومین علیهم السلام، تسلط به ادبیات وحی، تسلط به منطق و اصول حاکم بر وحی، از جمله آن مهمات است و این جز با مطالعه و انس دائم با کتب کهن روایی، فقه، کلام، دیگر علوم مرتبط و خصوصا انس با قرآن میسر نشود. او در این مرحله حتی گاهی نباید به کتابی معاصر درمورد فضای آن عصری که مدنظر داشت تکیه کند بلکه خود باید دست به کار شود؛ حال فرض کن ایشان به پراکندههای نامرتبط بپردازد؛ کسانی که در فضای علمی قدم گذاشتهاند این را خوب درک میکنند که فاصله گرفتن در حد فقط یکی دو روز از فضای علمی هم میتواند یک عالم را به انسانی عامی در آن علم تبدیل کند و نیاز به تلاش است تا دوباره در فضا قرار بگیرد. خوب این آدم وقتی برای بررسی فرهنگ مردم روسیه زمان تسلط کمونیسم با خواندن رمانهای ویکتور هوگو ندارد؛ لااقل تا اتمام تحصیلش وقتش را ندارد؛ بعد از آن هم باید ببیند نیاز اهم کجا است، کجا را میتواند دستگیری کند و همان را شاغل شود. مطالعه آثار آن حکیم روسی کذایی توجیهی برای این شخص ندارد، مگر بعد از کسب آن فرایض مربوطه یا در کنار آن به نحوی که جا ماندگی از فرایض پیش نیاید؛ حتی اگر به عنوان سرگرمی حلال به آن مشغول شود و این برایش سرگرمکنندگی لازم را نداشته باشد و همین موجب کسالتش در فرایضش بشود، باید در حلال بودن این حلال برای این شخص شک کرد.
بله کسی دیگر وظیفه خود را رسیدگی به امور مهندسی صنایع دیده است تا در مقابل صنایع تمدنهای دیگر حرفی برای گفتن داشته باشیم و ملتی سرکوفتخورده نباشیم و زودتر هم توانسته فرایض رشتهاش را کسب کند و همچنین به خوبی توانسته با مطالعه یا پای درس و منبری نشستن، به مبنایی از مبانی فقها مسلط شود و با دیدن فرهنگهای دیگر تحت تأثیر قرار نمیگیرد. ایشان برود به مطالعه این کتابها مشغول شود و فضایلی را هم از این راه به دست بیاورد. مبارکشان باشد اما اینکه ایشان از این مطالعه سودی میبرد دلیلی برای این نمیشود که کسی دیگر غبطه بخورد و از روی احساسات و هیجانات دست به مطالعه آن کتاب ببرد. انسان همیشه باید با فقه و معیار حرکت کند نه با جوگیری و باری به هر جهت. این طرز رفتار در دریای عمیق دنیا که مملو از اصول و روابط و ضوابط بیشمار، ما را غرق خواهد کرد.
پس اگر کسی را دیدیم که به فضایل متبوع ما مشغول نشده است یا حتی آن دسته از فرایضمان که برای او در بهترین فرض فضیلتی محسوب میشود را ندارد، در لباس مشاوری زبردست که فقه و معیار در دستان چون مومی نرم است در نیائیم و به اقناع او برای پیگرفتن آن فضیلت فکر نکنیم؛ مگر در صورتی که فرایض و فضایل زندگی او را با توجه به تزاحمات زندگی او توانستیم متوجه شویم و هم ما و هم خودش دانستیم که این مورد برای او مناسب یا لازم است. نگذاریم این دار تزاحم دنیا از اهدافی که با ملاک و معیار و فقه به دست آورده بودیم، مشغول به پراکندهها کند و در همین حین غرقمان کند. متأسفانه علاوه بر تمام این حرفها که زدم، تجربه تلخم را هم میتوانم به این موارد اضافه کنم.