روایت چهار در چهار
این روایت طولانیه. در طی چهار بخش ذکر میشه:
۰- متن عربی حدیث
۱- خلاصه حدیث
۲- قسمت ایمان
۳- قسمت کفر
۴- قسمت نفاق
«الأشیاء التی کل واحدة منها علی أربعة»
حدثنا أبی رضی الله عنه قال حدثنا سعد بن عبد الله قال حدثنا محمد بن الحسین بن أبی الخطاب و أحمد بن الحسن بن علی بن فضال جمیعا عن علی بن أسباط عن الحسن بن زید قال حدثنی محمد بن سالم عن سعد بن طریف عن الأصبغ بن نباتة قال قال أمیر المؤمنین علیه السلام الإیمان علی أربع دعائم علی الصبر و الیقین و العدل و الجهاد و الصبر علی أربع شعب علی الشوق و الإشفاق و الزهد و الترقب فمن اشتاق إلی الجنة سلا عن الشهوات و من أشفق من النار رجع عن المحرمات و من زهد فی الدنیا تهاون بالمصیبات و من ارتقب الموت سارع فی الخیرات و الیقین علی أربع شعب علی تبصرة الفطنة و تأول الحکمة و موعظة العبرة و سنة الأولین فمن تبصر فی الفطنة تأول الحکمة و من تأول الحکمة عرف العبرة و من عرف العبرة فکأنما عاش فی الأولین و العدل علی أربع شعب علی غائص الفهم و غمرة العلم و زهرة الحکمة و روضة الحلم فمن فهم فسر جمل العلم و من علم شرح غرائب الحکم و من کان حلیما لم یفرط فی أمر یلبسه فی الناس و الجهاد علی أربع شعب علی الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر و الصدق فی المواطن و شنآن الفاسقین فمن أمر بالمعروف شد ظهر المؤمن و من نهی عن المنکر أرغم أنف المنافق و من صدق فی المواطن قضی الذی علیه و من شنأ الفاسقین و غضب لله عز و جل غضب الله له فذلک الإیمان و دعائمه و شعبه و الکفر علی أربع دعائم علی الفسق و العتو و الشک و الشبهة و الفسق علی أربع شعب علی الجفاء و العمی و الغفلة و العتو فمن جفا حقر الحق و مقت الفقهاء و أصر علی الحنث العظیم و من عمی نسی الذکر و اتبع الظن و ألح علیه الشیطان و من غفل غرته الأمانی و أخذته الحسرة إذا انکشف الغطاء و بدا له من الله ما لم یکن یحتسب و من عتا عن أمر الله تعالی الله علیه ثم أذله بسلطانه و صغره بجلاله کما فرط فی جنبه و عتا عن أمر ربه الکریم و العتو علی أربع شعب علی التعمق و التنازع و الزیغ و الشقاق فمن تعمق لم ینب إلی الحق و لم یزدد إلا غرقا فی الغمرات فلم تحتبس عنه فتنة إلا غشیته أخری و انخرق دینه فهو یهیم فی أمر مریج و من نازع و خاصم قطع بینهم الفشل و ذاقوا وبال أمرهم و ساءت عنده الحسنة و حسنت عنده السیئة و من ساءت علیه الحسنة اعورت علیه طرقه و اعترض علیه أمره و ضاق علیه مخرجه و حری أن ترجع من دینه و یتبع غیر سبیل المؤمنین و الشک علی أربع شعب علی الهول و الریب و التردد و الاستسلام فمن جعل المراء دیدنا لم یصبح لیله فبأی آلاء ربک یتماری المتمارون فمن هاله ما بین یدیه نکص علی عقبیه و من تردد فی الریب سبقه الأولون و أدرکه الآخرون و قطعته سنابک الشیاطین و من استسلم لهلکة الدنیا و الآخرة هلک فیما بینهما و من نجا فبالیقین و الشبهة علی أربع شعب علی الإعجاب بالزینة و تسویل النفس و تأول الفرج و تلبس الحق بالباطل و ذلک بأن الزینة تزیل علی البینة و أن تسویل النفس یقحم علی الشهوة و أن الفرج یمیل میلا عظیما و أن التلبس ظلمات بعضها فوق بعض فذلک الکفر و دعائمه و شعبه و النفاق علی أربع دعائم علی الهوی و الهوینا و الحفیظة و الطمع و الهوی علی أربع شعب علی البغی و العدوان و الشهوة و الطغیان فمن بغی کثرت غوائله و علاته و من اعتدی لم تؤمن بوائقه و لم یسلم قلبه و من لم یعزل نفسه عن الشهوات خاض فی الخبیثات و من طغی ضل علی غیر یقین و لا حجة له و شعب الهوینا الهیبة و الغرة و المماطلة و الأمل و ذلک لأن الهیبة ترد علی دین الحق و تفرط المماطلة فی العمل حتی یقدم الأجل و لو لا الأمل علم الإنسان حسب ما هو فیه و لو علم حسب ما هو فیه مات من الهول و الوجل و شعب الحفیظة الکبر و الفخر و الحمیة و العصبیة فمن استکبر أدبر و من فخر فجر و من حمی أضر و من أخذته العصبیة جار فبئس الأمر أمر بین الاستکبار و الإدبار و فجور و جور و شعب الطمع أربع الفرح و المرح و اللجاجة و التکاثر فالفرح مکروه عند الله عز و جل و المرح خیلاء و اللجاجة بلاء لمن اضطرته إلی حبائل الآثام و التکاثر لهو و شغل و استبدال الذی هو أدنی بالذی هو خیر فذلک النفاق و دعائمه و شعبه.
بخش اول: خلاصه حدیث
این حدیث تحلیل سه حالت ایمان، کفر و نفاقِ انسان در برابر حکومت خداوند رو در خودش جا داده است.
۱- ویژگی های مژدهدهنده ایمان انسان،
۲- ویژگی هایی که هشدارند به کشیده شدن انسان به کفر،
۳- و هشدارهایی بر عضویت در جناح منافقین.
ایمان:
۱- صبر← شوق، بیم و پرهیز، زهد، انتظار.
۲- یقین← تیزبینی، حکمتیابی، عبرتگیری، بررسی سیره گذشتگان.
۳- عدل← تعمّق فهم، فزونی علم، شکوفایی حکمت، مقام وسیع حلم.
۴- جهاد←امر به معروف، نهی از منکر، پایداری در رزمگاهها، تنفّر از فاسقین.
کفر:
۱- فسق←جفا، کوردلی، غفلت، استکبار.
۲- استکبار←خوردهگیری، کشمکش، انحراف، اختلاف.
۳- شک←ترس، دودلی، سرگردانی، سرسپردگی.
۴- شبهه←بالیدن به زینتهای فانی، فریفتن خود، توجیه کجیِ نادرستی، آمیختن حق با باطل.
نفاق:
۱- هوای نفس←ستم، تعدّی، شهوت، طغیان.
۲- سهلانگاری←ترس، غفلتزدگی، طول دادن، آرزوهای دراز.
۳- خشم←تکبّر، فخرفروشی، پیروی کورکورانه، تعصّب قومی.
۴- طمع←شادمانی دنیوی، سرمستی، لجاجت، چشم و همچشمی.
بخش دوم: ایمان
۱. ایمان بر صبر، یقین، عدل و جهاد استوار است؛
۱-۱. و صبر بر شوق، بیم و پرهیز، زهد و انتظار.
۱-۱-۱. پس کسی که شوق به بهشت دارد، خود را از شهوات راحت میکند.
۱-۱-۲. و کسی که از آتش بیم و پرهیز دارد، از حرامها بازگردد.
۱-۱-۳. و کسی که در دنیا زهد ورزد، مصیبتها را سبک میشمارد.
۱-۱-۴. و کسی که منتظر مرگ باشد در خیرات شتاب میکند.
↓نکات
- شوق باعث از بین رفتن توجه از یک درد یا هرچیز کم اهمیتتری است. وقتی بیماریم و دوست شفیقی به عیادتمان میآید، توجه و درد خیلی کمتر میشود و وقتی برود، درد باز میآید. شوق به ملاقات خدا و بهشت هم همین کار را با دل ما میکند.
- مشتاق از هر غیری رویگردان میشود.
- ترس و پرهیز و حواس جمعی، به نحوی از سرعت ما در انجام کارها میکاهد، ضمن اینکه کارهایی کاملا جزو نبایدها است. کسی که از جهنم یعنی آتش خشم خدا، بیم و پرهیز دارد، اینها را تحمّل میکند.
- زهد داشتن در لغت یعنی رها کردن. درمورد منظور روایت از زهد، میتوان از روایات دیگر هم کمک گرفت. در روایت آمده است: زهد این است که ۱- آرزو پروری نکنی، در دنیا آرزوهای بلند نداشته باشی، به فکر سفر ابدی باشی که وقت به شدت کم است، ۲- به خاطر هر نعمتی که داری شکر کن، هر نعمتی، در آخر و از همه مهم تر ۳- از حرام دوری کن. (کافی، ج۹، ص۵۲۲)
- انتظار مرگی که بر ما نامعلوم و به شدت در کمین است، شتاب میطلبد. روز حسرت در پیش داریم...
↑
۱-۲. و یقین بر تیزبینی، حکمتیابی، عبرتگیری و بررسی سیره گذشتگان.
۱-۲-۱. پس کسی که تیزبینی داشته باشد، حکمت را یابد
۱-۲-۲. و کسی که حکمت بیابد، عبرت را بشناسد
۱-۲-۳ + ۱-۲-۴. و کسی که عبرت را شناخته باشد گویی بین گذشتگان زیسته است.
[عبرت: شناخت چیزی و عبور از آن←آگاهی از مشکلات گذشتگان و دچار نشدن به آن. جلو افتادن مراحلی در مسیر پیشرفت.]
↓نکات
- یقین در لغت به حالتی که شک و ظن را از بین برد، گویند.
- کسی به یقین دست پیدا کند که کاملا هوشیار و سریع الفهم باشد. با تیزبینی است که حکمتها فهم میشود و با کمک حکمت، محل شکار عبرت تشخیص داده میشود و حالا شخص چنان به بررسی گذشتگان میپردازد که گویی عمری بینشان زندگی کرده است.
- «عبرت» یعنی شناخت چیزی و از آن پلی ساختن و عبور از آن و روز به روز پیشرفت کردن.
↑
۱-۳. و عدل بر تعمّق فهم، گستردگی علم، شکوفایی حکمت و جایگاه وسیع حلم.
۱-۳-۱ + ۱-۳-۲. پس کسی که فهمیده باشد، تمام علم را تبیین کند
۱-۳-۲ + ۱-۳-۳. و کسی که بداند، دشواریهای حکمتها [که از حد فهم خیلیها بیرون باشد] را شرح دهد
۱-۳-۴. و کسی که حلیم باشد در امرش بین مردم از حد نمیگذرد و پسندیده زندگی میکند.
↓نکات
- عدل تعادل رفتار و آوردن هرچیزی در جا و زمان خودش است.
- رعایت عدل دشوار است و فقط وقتی کسی «فهمیده» باشد، میتواند علم را با وجود تمام پیچیدگیهایش تبیین کند.
- حلیم بین مردم به شکلی پسندیده زندگی میکند و از حد و حدود عرف تا جایی که خلاف شرع نباشد، خارج نمیشود.
↑
۱-۴. و جهاد بر امر به معروف، نهی از منکر، پایداری در رزمگاهها و تنفّر از فاسقین.
۱-۴-۱. پس کسی که امر به معروف کند، پشت مؤمن را قوّت بخشیده است
۱-۴-۲. و کسی که نهی از منکر کند، بینی منافق را به خاک مالد
۱-۴-۳. و کسی که در رزمگاهها پایداری کند، بر دشمنش چیره شود
۱-۴-۴. و کسی که تنفّر از فاسقین داشته باشد و برای خاطر خدا خشم بگیرد، خدا نیز برای خاطر او خشم میگیرد.
↓نکات
- امر به معروف: ترویج ایمان و راههای ایمانی مثل ترویج علم آموزی و صدق و وفا و عدل و حکم خدا. با امر به این امور پشت مؤمنین قوّت مییابد و جامعه مؤمنین زیبا و به مرور پیشرفته میشود.
- نهی از منکر: شناساندن منکرات و زشتیها و آثار شومش و تذکر و نهی از آن. بینی منافق را به خاک میمالد و نقشههای شوم را نقش بر آب میکند.
- پایداری در رزمگاهها. مقاومت، چیرگی بر دشمن را در پی دارد. تا مؤمنین بدان عمل کردند موفق شدند. هر جنگی؛ جنگ سخت، جنگ با نفس، جنگ با دشمن در میدان فریب مردم و...
بخش سوم: کفر
و کفر نیز بر چهار اساس استوار باشد.
۲. و کفر بر فسق، استکبار، شک و شبهه استوار شود؛
۲-۱. و فسق بر جفا، کوری، غفلت و استکبار.
۲-۱-۱. پس کسی که جفا کند، حق را کوچک کرده است و دانایان را پَست داند و بر گناه بزرگ اصرار ورزد.
۲-۱-۲. و کسی که کور باشد، ذکر را فراموش کند، از ظنّ بی اساس تبعیّت کند و شیطان او را از دخالتهایش رها نخواهد گذاشت.
۲-۱-۳. و کسی که غفلت کند، آرزوها او را فریب دهد و وقتی پرده برداشته شد، حسرت او را فراگیرد و از سمت خدا برایش همانچیزی نمایان شود که به حسابش نمیآورْد.
۲-۱-۴. و کسی که از امر خدا با گردنکشی نافرمانی کند، خدا دشمنش باشد، سپس او را با قدرت برترش خوار گرداند، با شکوه خود کوچکش فرماید همانگونه که در جانب خدا از حدش خارج شد و از امر پروردگارِ صاحباختیارش گردنکشی کرد.
↓نکات
- فسق در لغت خروج از اطاعت است.
- کوری یا کوردلی، با بستن راه شنیدن و دیدن و فهمِ حقیقت بر خود است. انسانی که حقایق کشفشده با این ادراکات را نادید بگیرد به این روز میافتد. این انسان حقایق را از یاد میبرد و مجبور به اکتفا بر گمانهای بیاساس است، مجبور به پیروی از چشم و راه شیطان.
- غفلت موجب فرحی مستانه از دنیا و آرزوپروری است.
- نافرمانی خدا به دنبال استکبار میآید و دشمنی با خدایی که قدرت و شکوهِ برتر است، مستکبر را خوار و ذلیل میکند.
↑
۲-۲. و استکبار بر خوردهگیری، کشمکش، انحراف و اختلاف استوار است.
۲-۲-توضیح. پس کسی که دنبال خوردهگیری و ایرادگیری بنی اسرائیلی باشد، به حق بازنگردد، جز فرورفتنش در فتنهها بر خود نمیافزاید، پس هیچ فتنهای از او نگه داشته نشود مگر اینکه فتنه دیگری او را در بر بگیرد و دینش دریده شود، پس او کورکورانه در امری پریشان رفته است و کسی که به کشمکش و دشمنی بپردازد، ضعفی ترسناک بینشان جدایی افکنَد و سختی سنگین کارشان را خواهند چشید، نیکی در نزدش بدجلوه و بدی در نزدش نیکوجلوه باشد و هرکه نیکی بر او سخت بیاید، راه پیشرو بر او کور میشود و امر خودش بازدارنده او شود و راه خروج بر او تنگ شود و نزدیک است که از دینش بازگردد و غیر راه مؤمنان را دنبال کند.
↓نکات
- خوردهگیر کسی است که بسیار عمیق مسائل را بررسی میکند تا بتواند ایرادی بگیرد.
- استکبار، دشمنی در پی دارد و در این دعوای منافع، مستکبرین بین خود اختلاف کنند که ثمرهاش ضعفی دهشتناک، عاقبتی سخت، از بین رفتن قوه تشخیص و انحراف و خروج از دین است.
↑
۲-۳. و شک بر ترس، دو دلی، سرگردانی و سرسپردگی استوار باشد.
۲-۳-۱. پس کسی که به لجِ جدال خو بگیرد، شبش به صبح نمیرسد، پس جدالکنندگان به کدامین نعمت پروردگارت تشکیک میکنند؟ پس هرکس آنچه بین دستانش دارد او را بترساند، از ترس آن، بر هر دو پاشنه خود گریزان برگردد.
۲-۳-۲ + ۲-۳-۳. و کسی که سرگردان در شک باشد، پیشی گیرندگان از او پیشی گیرند و آخریها نیز به او میرسند و گوشههای سُم شیاطین او را میدرد
۲-۳-۴. و کسی که سرسپرده نابودگران دنیا و آخرت شود، در بین آندو هلاک شود و کسی که نجات یافت، پس با یقین است که نجات یافته است.
↓نکات
- کسی که در مقابل حقایق کافر شود، جدل را دنبال کند، چون برهان از سربازان حق است. این جدالها موجب مرض شکگرایی شوند، حتی وقتی حقیقت در دستانت است، نمیتوانی درست لمسش کنی و از حق فرار میکنی! دیگر قوّه تصمیمگیری درستی نداری. روایت این فرد را به کسی تشبیه کرده است که بسیاری از او پیشی میگیرند، جاماندگان هم به او میرسند و در آخر با همین سرگردانی زیر سم شیاطین میماند، شیاطینی که دیگر حاضر به بردگی برای آنان هم است ولی زیر سمهایشان هلاک میشود.
↑
۲-۴. و شبهه بر بالیدن به زینت [های فانی]، فریفتن خود، توجیه تراشی کجیِ نادرستی و آمیختن حق با باطل استوار شده است.
و این امور بدان جهت است که:
۲-۴-۱. زینت، بیّنه روشنگر را از بین میبرد
۲-۴-۲. و فریفتن نفس، [انسان را] بر حال شهوت میاندازد
۲-۴-۳. و کجی نادرستی موجب انحراف بزرگی میشود
۲-۴-۴. و آمیختگی، تاریکیهایی است که بعضشان بر بعض دیگر [سوار] است.
↓نکات
- شبهه یعنی افتادن در امور مشکل، گویا هوا مهآلود شده و تو نمیتوانی درست را از غلط تشخیص بدهی.
- این طوفان شبهه، وقتی در وجود انسان به پا میشود که به جذابیتها و زینتهای دنیای فانی حق روشنگر را از چشم بیاندازد و فراموش شود که اینها لحظهای نباید هدف شوند، بلکه ابزاری برای رسیدن به خداوندند. فریب نفس و توجیهات از همینجا شروع میشود و این بدون آمیختن حق با باطل نیست و کبریت این بنزین همان حقیقت است.
- شاید اول راه از یک کجی و انحراف کوچک شروع کنیم ولی این تا قیامت با ما همراه است و ما را در اشتباهات فرو میبرد.
پس آن کفر و ستونها و شاخههایش بود...
بخش چهارم: نفاق
۳. و نفاق بر هوای نفس، سهلانگاری، خشم و طمع استوار است
۳-۱. و هوای نفس، بر ستم، دشمنی، شهوت و طغیان.
۳-۱-۱. پس کسی که ستم کند، غافلگیریها و درماندگیهایش زیاد شود [گرفتار شود]
۳-۱-۲. و کسی که ظلم کند، از آزارش امانی نیست و قلب او سالم نیست [ناسالم بودن قلب: ایمان نداشتن]
۳-۱-۳. و کسی که نفسش را از شهوات کنار نکشیده باشد، در پلیدیها فرو رود.
۳-۱-۴. و کسی که طغیان کند، بر غیر یقین گمراه شود و حجّتی برای او نباشد. [طغیانگری عملی است که در روز قیامت بهانهای برای انسان نمیگذارد و مصداق تبعیت از ظن غیرمعتبری است که در قرآن از آن نهی شده است.]
۳-۲. سهلانگاری بر [پایه] ترس، غفلتزدگی، طول دادن و آرزوی دراز [است].
و این امور بدان جهت است که:
۳-۲-۱. ترس از دین حق بازمیدارد [اجرای احکام اسلام ترس دارد و آسان نیست ولی سهلانگار ترسویی است که تا در حکمی خطر ببیند، آن را از دینش کنار میگذارد و اینطور میشود که از دین حق جا میماند.]
۳-۲-۳. و طول دادن، در عمل، موجب تفریط است تا اینکه اجلِ عمر برسد.
۳-۲-۴. و اگر آرزوی دراز نبود، انسان آگاه میشد از حساب چیزی که در آن است [حساب کار دستش میآمد]، و اگر حسابش را میدانست، از بیم و هراس میمُرد.
۳-۳. و شاخههای خشم، تکبّر، فخرفروشی، پیروی کورکورانه و تعصّب قومی است.
۳-۳-۱. پس کسی که خودش را بزرگ بشمارد، پسبیفتد
۳-۳-۲. و کسی که فخرفروشی کند، باب معصیت خدا را گشوده است.
۳-۳-۳. و کسی که کورکورانه پیروی کند، ضرر رسانَد
۳-۳-۴. و کسی که دچار تعصّب قومی شود، ظلم کند.
پس چه بد کاری است، کاری که بین «تکبّر و پشتکردن» و «معصیت و ظلم» باشد.
۳-۴. و شاخه های طمع، شادمانیِ دنیوی، سرمستی، لجاجت و چشم و همچشمی.
۳-۴-۱. پس ابراز شادمانی، در نزد خداوند عز و جل ناروا است
۳-۴-۲. و سرمستی، خودپسندی است
۳-۴-۳. و لجاجت، ابتلایی است برای کسی که او را به گرفتاری در دامهای گناهان ناچار کند [از روی لجاجت مجبور است حتی مرتکب گناه هم شود!]
۳-۴-۴. و چشم و همچشمی سرگرمی [باطلی] است و مشغولیتی [احمقانه] است و خواستن چیزی است که پستتر است مقابلِ چیزی که بهتر است.
پس این موارد مذکور، نفاق و ستونها و شاخههایش بود.