از دانستههایت بگو
در گفتن حرفهایی که مطمئن نیستی، نمیدانی، اطلاعی نداری، خبره نیستی، خبره نشو و در عمل به دانستههایت و نشر آن درنگ نکن.
ذهنم خیلی شعبه شعبه میکنه این بحثو. نمیتونم تصمیم بگیرم که اول از نشر بگم که زکات علمه یا از ضعف و بی صبری و جدلدوستی بگم که در وجود آدمیه. اصلا بیا از اونجایی شروع کن که توصیه شدیم به وقوف عند المتشابهات، به سکوت هنگام تشابه و تردید و شک و بازگشت دادن علم اون به خدا و اولو العلم. یا از روایتی شروع کن که فرمود به دانستههات عمل کن تا علم نادانستههایت هم به تو بدهند. یا از آیهای شروع کنم که شکر نعمت رو موجب زیادت نعمت معرفی کرده. شروع از معنای شکر چطوره؟ استاد علی صفائی حائری رَحِمَه الله شکر رو به تأسی از قرآن و روایات فقط ادای زبانی نمیدونه، که خدای حکیم به آل داود فرمود: ای آل داود، عمل کنید برای خاطر ادای شکر خدا «إعمَلوا آل داود شكرا» و در این صورت شکر علمهایمان را چه کردهایم؟
گاهی ما به قدری در شبهات فرو رفتیم و خود باختیم که خیال میکنیم دیگه توان تجدید قوا نداریم تا سپاهیان علم قدرتمند درونمون رو فراخوانی کنیم و به لشکر زبون شک و تردید هجوم خوارکننده ببریم. خیال به سراغمون میآد، چون جز اون برامون نمونده. پرچم شبهه بر دیوارها و بلندیهای وطن، در پایتخت قلب برافراشته شده. از اطراف احاطه شدیم. به بیان قرآن کریم، «فی شک» هستیم، نه «علی هدی من ربهم»؛ احاطهای به اطراف نداریم چون سوار بر هدایتی که خدای حکیم برای ما فرستاد، نیستیم. تنها کاری که باید میکردیم این بود که به عقلی که با فهمش کشتی نجات رو نشون داده بود، اعتماد میکردیم، سوار بر کشتی هدایت میشدیم و اطاعت میکردیم تا ما رو به ساحل سعادت هدایت کنن. اما حالا ما غرقشدگان در دنیایی هستیم که امام صادق علیه السلام به هشام فرمودند «دنیا دریایی عمیق است که عالمهای بسیاری را در خود غرق کرده است.» و کدام عالم در این دنیا غرق میشود، جز مایی که از علمهایمان چشم پوشیدیم؟ دربرابر شک و تردید یا طمع منفعت یا سستی و بیهمتی و ترس؟
برای فرو نرفتن در اون حال چارهای جز مراقبت از قلب و عقلمون نداریم، چارهای جز ذکر و فراخوانی دانستههامون نداریم و نشر هم یکی از بهترین راهها است. ما همه عالمیم به علوم محکم حضوری و علوم حصولی. قدر علمهامون رو میدونیم؟ علم به وجود خودمون، به نور و خیری که میدونیم هست، به عطشی که نسبت به این نور داریم، ما به علم حضوری درک میکنیم که خارج از ما یه بلوای دیگری هم هست، به کمک علوم حصولی هم درک میکنیم که تا حالا ندیدیم موجودی به غایت خودش نرسیده باشه. حتی انسان که اختیار داره و ممکنه بگیم از برنامهنویسیش فرا تر قدم بذاره، این قضیه براش منتفیه چون خود برنامهنویس اعلام کرده که انسانها بعد از هدایت شدن یا کفور شدن رو انتخاب میکنن یا شکور بودن؛ بیرنگی و وسطبازی منافقانه هم راه فراری نمیده که هم خرما رو داشته باشیم هم خدا چراکه خدا در قلب هیچکس دو قلب قرار نداد. دیگه چه علمی داریم؟ ما قرآنی رو درک کردیم که دو میلیارد انسان مسلمان با وجود تمام تشتت آرا و دعوایی که دارند، قبولش دارند؛ آخه کدوم انسانی میتونه چنین کتاب قدرتمندی رو جای وحی الهی جعل کنه و به خورد انسانهای درگیر دنیا بده؟ معلومه که دست خدا در کاره. من با تمام وجودم درک میکردم باید به من هدایتی رسانده باشد و این قرآن مو لا درزش نمیره. حتی کفارِ به این کتاب هم هنوز نتونستن به تحدی او پاسخ بدن که اگر داده بودن چشم عالم رو کور کرده بودن تا به زخمهای کاری و مستمری که از اسلامش میخورند پایان بدهند. و غیرها من الامثله...
در این وضعیت روشن و بیّن، انصافا نامردی نیست که از متشابهاتت به مردمی که غافلن و با این حرفها اوضاعشون بدتر میشه بگی و علوم قطعی خودت رو نادیده بگیری؟ میخوای ببینی چیزی درسته یا نه، از واضحات شروع کن. نمیخواد ظل آفتاب بری زیر پتو دنبال نور بگردی. مثلا الآن کاملا روشنه که من زیادی حرف زدم، نیازی نیست به این فکر کنی که «درست فهمیدم؟ اینا که واضح بود این بنده خدا چرا انقدر توضیح میده؟».