عشق کور یا عشق بیدارگر؟
پنجشنبه، ۱۰ اسفند ۱۴۰۲، ۰۹:۵۲ ق.ظ
از عشق به سگ، به ماشین، به زن، به بچهای که ثمره زندگیت بدونی، به عبادتی که اسباب مدیتیشن و ورزشت شده، تعجبی نیست. هرکسی با پردهای، تلخی و زشتی دنیا رو از چشمش میپوشه تا بتونه به دنیا دل ببنده و به خودکشی نرسه. آخه کسی که علی رغم داشتن استعداد تفکر و سنجش و انتخاب، از سلوک و عشق به خوبی برتر به رکود میشینه، چی جز دلخوشی ها داره؟ گوسفند نیست که نتونه به آخرتش فکر کنه! میتونه؛ پس یا بیدار میمونه و سختیهای راه رو به جون میخره یا سستی میکنه و با وجود تمام تلنگرهای تلخ دنیا که اینجا جای موندن نیست و با وجود یادها و تواصیها خودشو به خوابی عمیق و شیرین فرو میبره. اینه که بین خودکشی و غرق غفلتها شدن فرقی نیست، جز اینکه کسی با خودکشی، مجبور نیست تا لحظه مرگ نامشخص، به زور خودشو در غفلت و حماقت نگه داره.