۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «طلبه» ثبت شده است

اگر می‌خواید بی‌هویتی یه طلبه رو به روش بیارید، ازش سؤالات فلسفی و احکام و حفظیات کلامی نپرسید، اینطوری حجت برش تموم نمی‌شه، زیر عمامه‌اش هم نزنید، اینطوری فقط دل‌مطمئن‌تر می‌شه. ازش درمورد صحیفه‌سجادیه بپرسید، از اصول‌کافی بپرسید، از نهج‌البلاغه بپرسید، از قرآن بپرسید. این‌ها رو بخونید و به دین از یه طلبه‌ای که داخل حجره‌اش آب بود و گرد جهان هلاک‌هلاک می‌گشت نزدیک‌تر باشید.

الآن من خودم بر سر خودم می‌زنم، فکر کن اگه یه دانشجو پیدا بشه که این چیزا رو از من بیشتر بلد باشه و با دست پر بیاد سمتم، فاجعه در دلم میفته، نابود می‌شم. نه به‌خاطر اینکه ناراحتم اون به دین آگاه‌تره و کاش نبود، این‌که حسادته. بلکه به‌خاطر اینکه تنها کاری که از یه طلبه می‌خواستن، دین‌آموزی بود تا بتونه برگرده و مردمش رو انذار کنه اما مشغول چیزهای دیگه شد.


چه مثالیه می‌زنی؟ الآن طلبه‌ها مشغول خیلی چیزهای دورتری شدند. ذهن خسته همینه