۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «برخوردها و اختلافات» ثبت شده است

استاد مرحوم، علی صفایی حائری می‌گفتند که دنبال تکلیف دهن‌پرکن نباید بود.

بنظرم همین که توی روال زندگیمون، نمی‌تونیم جمع کنیم بین درس و دست گرفتن امور زندگی، تحمل خستگی کار و رعایت لوازم روابط انسانی، خوندن روزی لااقل پنجاه آیه قرآن و جا نماندن از برنامه‌های دیگر روزانه؛ همین‌ها نشانه از این هستند که ما هم مثل بنی‌اسرائیل دنبال گاو خاص دهن‌پرکنی برای ذبح می‌گردیم.

آیه قرآن درمورد اصحاب بهشت می‌فرماید که «نزعنا ما في صدورهم من غلّ إخوانا علی سرر متقابلين: از دلهایشان کینه‌ها را بیرون می‌کشیم در آن حال، برادرانیند بر تخت‌های مقابلِ هم».
مؤمنان در این دنیا به دلایلی از همدیگر ممکن است کینه‌ها و کدورت‌ها و دشمنی‌هایی داشته باشند مثل همان اختلافی که در این نوشته دیدیم، ولی در بهشت با بیرون کشیده شدن آن کینه‌ها بر تخت‌هایی می‌نشینند که چشم در چشم همان دشمنان دیروز با لذت و آرامش می‌نشینند. هردو به بهشت راه یافته‌اند...
ما امروز به خاطر دلایلی مثل تقیه که باعث می‌شود حاکم شرع احکامی را و کلام‌هایی را روشن بیان نکند یا اصلا متعرض بیانش نشود، مشکلات و کینه‌هایی از هم به دل بگیریم با وجود اینکه هردو مؤمنیم. این می‌گوید حق همان است که من می‌گویم، آن می‌گوید نه خیر آقا، با این فرمان به ترکستان می‌رویم. منشأ اختلاف هردو هم همان اختلافی است که موجب نجاتشان و رسیدنشان به بهشت شده بود. همان اختلافی که ائمه علیهم‌السلام در بیان شریعت داشتند و رحمتی برای مؤمنان بود. بله، ائمه در بیان شریعت در موارد بسیاری تقیه می‌کردند و حکم خلاف می‌دادند، حال یا برای حفظ جان حضار در مجلس یا برای اینکه آن شخص می‌رفت و با عمل کردن به آن تشیعش آشکار می‌شد و جانش به خطر جدی می‌افتاد. در این مورد نیز چون اختلاف‌برانگیز بود، تذکرات لازم را به یارانشان کرده بودند، مثل این توصیه:
از امام باقر علیه‌السلام است که فرمودند: «والله که محبوب‌ترین یارانم، با ورع‌ترین، فقیه‌ترین و کتمان‌کننده ترین آن‌ها است در مواجهه با حدیث ما. بدترین یارانم و دشمن‌ترین آن‌ها، کسی است که حدیثی می‌شنود که به ما نسبت داده می‌شود و از ما روایت می‌شود، قبولش نمی‌کند، از آن نفرت می‌گیرد و به مخالفت با آن برمی‌خیزد و کسی که با آن روایت دیانت می‌کند را تکفیر می‌کند در حالی که نمی‌داند چه بسا آن حدیث از نزد ما باشد و سندش به ما برگردد؛ این فرد با همین برخوردش از ولایت ما خارج می‌شود.»
نمی‌گویم مطالبه‌گری و نقد عالمانه را کنار بگذاریم و منتظر رخدادهای روزگار بمانیم. بلکه می‌گویم لزوما این اختلافات عذاب ما نیست. چه بسا موجبات نجات ما از دشمنانمان باشد. چه بسا اگر تمام کارهایی که باید بکنیم از قبل روشن بود، برای دشمن نیز روشن بود و می‌شد مصداق آن روایت امام صادق علیه‌السلام که شیعه بی‌تقیه را به زنبور عسلی تشبیه کردند که اگر پرندگان هوا می‌دانستند چه درون آن زنبور است، مهلت نمی‌دادند، روی هوا او را می‌خوردند. چه بسا اگر سال‌ها پیش اعتراف به تلاش برای دستیابی به بمب اتمی می‌کردیم، تمام عالم را بر سر خودمان جمع کرده بودیم و مهلتمان نمی‌دادند ولی ممکن است روزی آن‌قدر قوی باشیم که به ساخت آن اعتراف کنیم و بازدارنده باشد به جای برپاکننده بودن یک جنگ تمام عیار. چه بسا آقای خامنه‌ای خطری دیده بودند که از بیانات بصیرت‌افزایشان مبنی بر ممنوعیت مذاکره با آمریکا کوتاه آمدند و ما خبر نداریم و اگر خبر داشتیم ما هم همان‌کار را می‌کردیم. [اینکه من فرض بر ایمان و صدق و امانت‌دار بودن ایشان می‌گذارم برای خاطر توصیه دین است به خوشبین بودن به برادران دینی وگرنه که کاری نداشت کارهای ایشان را بدبینانه نگاه کنم و بعد خبرگان را به‌خاطر عزل ایشان تکفیر می‌کردم و الی آخر تا اینکه این حکومت را براندازی کنیم و یک حرام‌زاده شاهی بر سر کارمان بیاوریم تا بزند بر سرمان]
اگر کسی می‌خواهد از برادر مؤمنش در این دنیا کینه داشته باشد، داشته باشد ولی به این راحتی‌ها از هم ناامید نشویم کما اینکه در روایات نیز توصیه نه، توصیه‌ها در این زمینه داریم. ما در این دنیا تنهاترین‌هاییم. همان زنبورهای ریزیم؛ خوراکی لحظه‌ای برای کوچک‌ترین نوع پرندگان.

نگاه ما درمورد زندگی، ازدواج، روابط دوستانه، روابط همسایگی و غیره، نیازمند تغییری جدی است. با این وضعی که ما در نگاه خودمان داریم، طبیعی است که فردا روزی آیه‌ای از قرآن یا روایتی از معصوم را ببینیم و نتوانیم بپذیریم و از زمره تسبیح‌گویان کم کم خارج بشویم و آیه‌ای محکم را متشابه بدانیم و روایتی روشن را ضعیف السند و مردود.
روایتی می‌خوانیم که در آن رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله زنی مؤمن را در یک جلسه، در همان مسجد به عقد یک مؤمن در می‌آورد بدون اینکه او را مثل مشاورین روانشناسی امروز سؤال‌پیچ و تست‌پیچ کند. روایت دیگری می‌بینیم که می‌گوید نباید خواستگار مؤمن را به بهانه رد کرد. اگر می‌بینیم در دین ما از این خبرها نیست، باید یک بازنگری در تفکراتمان داشته باشیم.
نگاه خدا به گذران زندگی ما، خصوصا ماهایی که کلمه ایمان را بر زبان جاری کرده‌ایم، این نیست که شرایط را مهیّا کند تا در آسایش زندگی بگذرانیم و بمیریم. فرق این مرگ با مرگ حیوانات دیگر چیست؟ برای مثال رجوع شود به: «أ حسب الناس أن يتركوا أن يقولوا آمنّا و هم لا يفتنون»، «جعلنا بعضكم لبعض فتنة أ تصبرون»، «نبلوكم بالشر و الخير فتنة».
آن چیزی که در زندگی باید دنبالش باشیم، رشد است و به جا آوردن حق شکر. پیامبر صلی‌الله‌علیه که روحیات این دو مؤمن را در ازدواج دادنشان در نظر نمی‌گیرد، امام علیه‌السلام که ملاک کفویّت را ایمان معرفی می‌کند، برای این نیست که تبعات آن را نمی‌داند. اتفاقا ایشان به خوبی می‌دانند که قرار است برخوردها و اختلافاتی پیش بیاید. اما چون می‌دانند زندگی مؤمن همین است و فراری از کنترل برخوردها ندارد، اهمیتی به این‌که بگوید این‌ها را بنشانید در جلسه‌ای و با فلان روش و سؤالات در بیاورید که این‌دو تا چه حد در کنار هم بی‌برخورد و اختلاف باقی می‌مانند. نه تنها فراری از این نیست که به نفع هردو مؤمن است که در کنار هم قرار بگیرند و برخورد کریمانه را کنار هم تمرین کنند. در جامعه همینطور. در رفتار با والدین بد همینطور که «صاحبْهما في الدنيا معروفا». در بین علمایمان، داشتیم کسانی که از تحمل بدخلقی زن بداخلاق به درجات عالی معنوی رسیدند. در بین خانم‌ها هم الی ما شاء الله می‌بینیم مادرانی را که با تحمل شوهران بد دست‌وپنجه نرم می‌کنند. این‌ها را رشدیافته‌تر می‌بینیم؟ یا خودمان را که همیشه دنبال دوری از برخوردها و مسئولیت‌پذیری‌ها بودیم؟ انسان را این‌ها رشدش می‌دهد؛ در همان حیوانات هم اگر جوجه یک پرنده وحشی را بگیری و او را دستی بار بیاوری خواهی دید که حتی به رشدی نمی‌رسد که مثل دیگر همنوعانش پرواز کند؛ چون او آن پرنده‌ای بود که گیر انسان راحت‌طلب پست‌تر از حیوان افتاده بود.
البته می‌دانم که کسی این حرف‌ها را در عمل در زندگیش پیاده نخواهد کرد، چون خود نویسنده این سطور با ترس و لرز از اینکه نکند این آزمایش‌ها دامن خودش را بگیرد، مطلب را تایپ کرده است، با یک مطلب از دل پاک برخاسته و رشدیافته رو به رو نیستید متأسفانه. ما مرد این حرف‌ها نیستیم مگر بالاجبار در موقعیتش قرار بگیریم که خواهیم گرفت بالاخره یک جایی. این متن را هم نوشتم چون حضرت آقا می‌گفتند یکی از راه‌های ترک گناه، نهی از منکر است، خوب من هم می‌نویسم بلکه در زندگی به جای فرار از برخوردها و اختلافات، مرد سر بلند در آمده از آن بشوم.
اگر روزی خود را در وضعیت برخورد و اختلاف دیدیم، لااقل در آن روز، به جای جزع و فزع از اینکه خدا راه رشد را جلوی پایمان گذاشته است، صبر کنیم و کسی را هم در این وضعیت دیدیم به صبر توصیه کنیم و حق را به یاد بیاوریم و بازگشتی را که لاجرم به سوی او است. در این راه جز سعی خودمان برایمان نخواهد بود، برعکس دنیا که گاه گاهی نعمت‌هایی و رحمت‌هایی خاص، علاوه بر نعمت‌های عام به ما داده می‌شد که از آن برای فردایمان استفاده کنیم و نمی‌کردیم.