۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اراده» ثبت شده است

خیلی وقت‌ها می‌شود که ما سوالمان از خدا این است که «چطور؟»؛ چطور مشکل عصبانیتم را حل کنم؟ چطور بخل نورزم؟ چطور دست انفاق‌کننده داشته باشم؟ چطور پرخوابی و پرخوری و پرحرفی و امثال این عادات مخرّب را ترک کنم؟

اتفاقا من خیلی در متون دینی دنبال جواب چطورهای خودم گشتم و چیزی دست‌گیرم نشد. چون چطور خاصی در کار نیست، همین که باور کردیم چطور خاصی برای آدم شدن نیاز است، یعنی نفس و خواهش‌هایش توانسته اراده ما را دنبال نخودسیاه بفرستد.

می‌خواهی رذائلت را پاک کنی و آدم شوی؟ اراده کن. اراده کن که آنچه خشم تو را برانگیخته است از تو و اراده‌ات کوچک‌تر باشد؛ نشان بده که دنیا و ما فیهای آن در نظرت کوچک‌تر است از آنچه نزد خدای تو است و اگر بخلی بخواهی بورزی به اراده‌ات می‌ورزی که خرج هر ناچیزی نمی‌کنی؛ از جان و مالت در راه خدا بگذار و خودت را کوچک‌تر از این کار نبین؛ دردها را تحمل کن و خودت را بچه ضعیف و بی‌اراده‌ای که تنها سلاحش در برابر شکنجه‌های نفس تسلیم است و سکوت، نبین. تو آن بنده خدایی که فرمود: «بنده‌من، اطاعتم کن تا مانند خودم بسازمت.»

شاید فکر کنید منظورم از وجود نداشتن چطور خاص، «just do it» خارجی‌ها است ولی بالاتر از این حرف‌ها است. ما می‌دانیم راه و چاه چیست و اراده مبارزه نمی‌کنیم، این خارجی‌ها نمی‌دانند و مجبورند با آن کنار بیایند تا بتوانند به زندگی پست‌تر از حیوانی خود ادامه بدهند.